مکالمه‌ی خیالی مرتبط [1]

ـ به چه حرفه‌ای مشغولید؟

ـ نودرمانگری در سنت‌مانگو هستم؛ برخی ساعت‌های فراغتم را در پستوی پشت کارگاه چوبدستی‌سازی پدربزرگم درمورد این صنعت رازآلود مطالعه می‌کنم و گاهی چیزهایی می‌سازم. البته حواسم هست که زمانی را هم به سرزدن به مجموعه‌ی شکلات و شیرینی‌سازی پدر آن یکی پدربزرگ در دره‌ی گودریک اختصاص بدهم و نظرهایم را درمورد طعم‌های جدید و قدیمی در فضا بپراکنم. جدّم از نظردادن مداوم و در نتیجه، ایجاد تغییرهای برق‌آسا در محصولاتش بسیار استقبال می‌کند. اما باید خیلی مراقب باشیم این نقدونظرها خطرناک نباشند چون همیشه اولین بسته‌ی محصولات را برای عده‌ای از دانش‌آموزان هاگوارتز یا بچه‌های فامیل و همسایه می‌فرستد. نمی‌خواهیم آه کودکی دامنمان را بگیرد! اخلاق جدّمان را هم نمی‌توانیم عوض کنیم.

****

[1] چند روز پیش، سریال مدیچی را تمام کردم؛ خوب بود، خوب بود. دنیل شارمان، پیر که شود، به احتمال خیلی زیاد شبیه عموکوچکه‌ام می‌شود.

+آهنگ «رسوای زمانه» با صدای علیرضا قربانی.

کافکای کوچک درونمان

«راستی لذت تنهابودن را چشیده‌ای، قدم‌زدنِ تنها، درازکشیدنِ تنها توی آفتاب؟ چه لذت بزرگی است برای یک موجود عذاب‌کشیده، برای قلب و سر! منظورم را می‌فهمی! آیا تا به حال مسافت زیادی را تنها قدم زده‌ای؟ قابلیتِ لذت‌بردن از آن دلالت بر مقدار زیادی فلاکتِ گذشته و نیز لذت‌های گذشته دارد. وقتی پسربچه بودم، خیلی تنها ماندم اما آن‌ها بیشتر به‌زورِ شرایط بود نه به‌انتخاب خودم اما، حالا، باشتاب به طرف تنهایی می‌روم؛ همان‌طور که رودخانه‌ها با شتاب به سوی دریا سرازیر می‌شوند.»
                                                                                                              از نامه‌های کافکا به فلیسه

+ آواز «زیر سقف خیال» با صدای همایون شجریان/ ریتم و موسیقی و صدای خواننده. شعرش البته برای من سانتی‌مانتال، اما زیبا و کامل است.

+ آواز «دلارام» با صدای طاهر قریشی.

حبیبی یا نور العین

[سریال جدید]

فکر کنم بابت بازی‌کردن گیبریل مان یک اپیسودش را دانلود کرده بودم مدت‌ها پیش (که البته در این اپیسود حضور نداشت) ولی اتفاقی متوجه شدم کارآگاه رایلی نقش اصلی را دارد! نور بر من و شانسم!

معلوم نیست فصل دوم See قشنگم را امسال می‌توانیم ببینیم یا تولیدش، بابت تشریف‌فرمایی خری به نام کرونا، متوقف شده.

ایتالیایی اصیل

ـ حدود یک هفته‌ی پیش، فیلم Made in Italy را دیدم و وای وای! توسکانی زیبا! بازی لیام نیسن هم عالی بود!

یکی از جذاب‌ترین لحظاتش وقتی بود که رابرت روی ایوان نشسته بود و منظره‌ی آسمانی پشت سرش را، چشم‌بسته، برای پسرش شرح می‌داد. بعد هم، آن اتاقی که شده بود آلبوم خاطرات گذشته و برخورد پدر و پسر خیلی خوب بود. خود خانه و حیاط وسییییعش و آن دریاچه‌ی کنارش هم دیگر خودِ خود بهشت!

فیلم، با همه‌ی عاطفی‌بودن و قدری اشک‌انگیزبودنش، در دسته‌ی کمدی قرار گرفته و الحق که از پس همه‌چیز نسبتاً خوب برآمده. جمعه هم دوباره دیدمش و امروز صبح هم دقایقی از آن را؛ تا اینکه فهمیدم نسخه‌ی احمقانه‌سانسورشده‌ی آن است! ای تو روح کج‌سلیقه‌تان که نمی‌دانید کجا را چطور ببرید!

ـ مدیچی‌های قشنگم هم رو به اتمام‌اند. با این وضعیت کرونا، مشخص نیست کدام سریال‌ها معلق‌اند و کدام‌ها تمام شده‌اند و .. مثلاً فقط یک اپیسود از فصل سوم لی‌لا و لنو گویا ساخته شده!

سوسول‌بازی‌های روح

«از لحاظ روحی»، نیاز دارم فلان کتاب شعر شمس لنگرودی را داشته باشم و تا مدتی کتاب بالینی‌ام باشد.

همچنین، نیاز دارم فیلم کمدی خوبی ببینم. مثال من در این موارد فیلم جاسوس است که آن هنرپیشه‌ی کپل دوست‌داشتنی بازی کرده (اسم خانمه یادم نیست، شاید سوزان مک‌کارتنی؛ شاد هم فقط فامیلی‌اش درست باشد و مثلاً آلیسون مک‌کارتنی باشد. به جای نوشتن این حدس و گمان‌ها، بهتر نبود سرچ می‌کردم و خودم و خلقی [1] را آسوده؟ تازه، شماره برای توضیحات هم می‌دهم. ولی نوشتن این پرانتز طولانی نوعی تمرین و تنبیه ذهنی است که کمی به مغزم فشار بیاورد. دیگر واقعاً تامام!).

[1]. مداخله‌ی اژدهایی: «خلقی» کجا بود بابا؟

ـ نتیجه‌‌ی سرچ: Melissa McCarthy


با صدای مرغان دریایی

این عکس را خیلی دوست دارم چون یک تصویر سوررئال عجیب است که داستانش در تمامی اجزا جاری است و در عین حال، می‌شود دو جزء را از هم جدا کرد و باز هم در آن‌ها داستانی یافت.

قرمز نیمه‌شب

این را هم یادم رفت بگویم:

چندساله‌ی اخیر، می‌گویند هرکس سازی یاد می‌گیرد موسیقی تیتراژ گیم آو ترونز را می‌نوازد. چندین سال پیش هم می‌رفتند سراغ «اگه یه روز» آقای اصلانی. اما حتماً یک‌جاهایی در دنیا کسانی هم بوده‌اند که به نینوای حسین علیزاده فکر کرده‌اند.

اصلاً ایده‌آل‌های من، که در دنیای موازی می‌نوازمشان، این‌هایند:

ـ نینوا

ـ آهنگ‌های یانی؛ مخصوصاً Until the Last Moment و مخصوصاًتر اجرای ویلونی سمول یروینیان

ـ بعضی سه‌تارنوازی‌های جلال ذوالفنون

ـ بعضی آهنگ‌های فلامنکو و امریکای لاتینی و ... این دسته خییییییییلی گسترده و پروپیمان است! اصلاً حتی بعضی‌شان را هم نمی‌شناسم!

Yanni - Until The Last Moment - Violin Duet - Samvel Yervinyan ...

نغمات داوودی

1. بخش‌هایی از فیلمی را دیدم که دختر بلوند خوشکلی در آن بود و با پیرمرد شَل و شلخته‌ای در زیرزمین دنج بانمکی زندگی می‌کرد و فلان و این حرف‌ها. از آنچه گذشت و گفته شد، حدس زدم ساخته‌ی وودی آلن باشد و درست بود. دختره هم بدجور آشنا می‌زد. بعدتر فهمیدم دلورس خانم سریال وست‌ورد است. البته آن آشنایی اولیه ذهنم را سمت دیگری می‌برد و راستش تعجب کردم وقتی فهمیدم این همان است؛ مخصوصاً از لحاظ تن صدا. خلاصه باید وقت بگذارم و کامل ببینمش.

Poster Whatever Works Even Rachel Wood Woody Allen Larry David ...

این خانم، چقدر وقتی موهایش این مدلی است (بالازده،‌همراه با اندکی چتری) خوشکل‌تر است!

وقتی پدره هم در آستانه‌ی خانه به زانو افتاد و شروع کرد دعاکردن، پیرمرده شاکی شد که: چرا هرکی دعا و استغاثه داره پا میشه میاد درِ خونه‌ی من به زانو میفته؟ (نقل به‌مضمون) که جای بسی غش‌کردن از خنده داشت!

Whatever Works - Movie Forums

هه‌هه‌هه! اینجا!

2. آلبوم بهشتی و جاودانه‌ی نینوا را گوش می‌دهم و باید یادم بماند موقع مردن به آن فکر کنم.

جالب اینجاست در فیلم هم، به موسیقی اشاره شده بود!

ــ داستان امروز از آنجا شروع شد که، اتفاقی، اجرای بخشی از نینوا را با گیتار الکتریک دیدم و شنیدم که برگ‌رقصانی [1] بود برای خودش! تازه امروز فهمیدم چرا از این ساز خوف نمی‌کنم و دوستش دارم. به نظرم تقلیدی زمینی از صدایی است که مرا یاد نواهای بین‌ستاره‌ای و کهکشانی و این چیزها می‌اندازد. حالا این سازْ نینوا را اجرا کرده! چه شود! چه شده!

چقدر خوشبختم که در کودکی، این موسیقی با تارهای قلب و ذهنم عجین شد؛ حتی اگر خودخواسته نبود. خیلی دوست دارم بدانم احساس خود حسین علیزاده در قبال این اثرش چیست، توصیف و بیانش نه؛ اینکه اگر آدم بتواند، درون ذهن و روحش رسوخ کند و آن را با روح خودش درک کند. می‌شود؟ شاید باید روحی با کیفیتی مشابه آن روح داشته باشی تا بفهمی. شاید هم نه، همان اشتراک ازلی روحی کفایت می‌کند.

بعضی وقت‌ها جای حضرت داوود را خالی می‌کنم.

[1]. شبیه همان پشم‌ریزان و مشابهاتش؛ منتها والاتر و مقبول‌تر.

فراخوانی هزارتو و ژنرال صدامخملی

بله، دیروز صبح چند دقیقه‌ای درمورد مارکز و صد سال تنهایی صحبت شد (برنامه‌ی تماشا) و من باز هوس کردم این کتاب را بخوانم و احساس کردم چقدر باید بفهممش! و اینکه باید نقد خوب بخوانم و خودم را گول نزنم.

بخشی از صحبت‌های مارکز را پخش کردند، تکه‌های از مصاحبه‌ها یا سخنرانی‌اش هنگام دریافت نوبل، و در کمال تعجب من، صدایش با آنچه در ذهن داشتم فرق داشت چقدر! یادم نیست صدایش را قبلاً شنیده بوده باشم. همیشه فکر می‌کردم صدایش، با آن‌همه سیگاری که می‌کشیده از جوانی، چیزی مثل لوئی آرمسترانگ باشد (آرمسترانگ را تازه شنیده‌ام و فکر نکنید خیلی خفنم و با آهنگ‌هایش دمخورم و...)؛ از آن‌ها که هر آن انتظار داری سرفه‌های عمیق بزنند و دوست داری دم‌به‌دقیقه نوشیدنی داغ دستشان بدهی تا گلوشان را بشوید. ولی جناب این‌طور نبود! صدای نرم قشنگی داشت که دوست داشتم کاش خودش یک‌نفس کتابش را می‌خواند. الآن هم دارم ویدئوی کوتاهی درمورد ایشان و با حضور گاه‌به‌گاه خودشان می‌بی‌ـشنوم.

یکی از شانس‌های من این است که باران‌های سیل‌آسا در ذهنم ناخودآگاه به صحنه‌هایی از این رمان تشبیه می‌شوند و ترس احتمالی‌ام می‌ریزد.

این هم از معجزات ادبیات!

Mourning, Memories in Garcia Marquez's Languid Hometown | Voice of ...

آراکاتاکا، چقدر قشنگ است این کلمه! چقدر قر دارد در کمرش!

Casa museo Gabriel García Marquez Aracataca (With images ...

منزل پدربزرگ و مادربزرگ گابو، جایی که مارکز در آن بزرگ شد و بعدها در ذهنش تبدیل شد به خانه‌ی بوئندیاها.

ARACATACA, COLOMBIA: Birthplace of Gabriel Garcia Marquez ...

ـ کنسرت همایون جان در پس‌زمینه پخش می‌شود و وسط این یکی آهنگ، صداش را کم کردم چون هنوز همه‌جا آرام و ساکت و یک سرصبحی ماکوندووار است اما آهنگ بعدی که شروع شد، دلم نیامد و صدا را قدری بالا بردم؛ کیست که با «عشق از کجا» اذیت شود، با شعر مولانا و آن ریتم و موسیقی که حسابی به شعر می‌آید؟ یادم است آن روزگار آهنگ محبوبم در این آلبوم بود.

ـ نهیب درون (بعد از حدود نیم‌ساعت): بیااا بیرووون از یوتیوب! از مارکز رسیدی به بورخس و چشمان و دلت گوگولی‌مگولی شد و بعد هم چشمت افتاد به فوئنتس و یوسا و... اگر دنبال آن‌ها بروی معلوم نیست تهش به کجا می‌رسد!

ولی اگر تهش به خانه‌ی بوئندیا یا تروئبا برسد، راضی‌ام!

آری این‌چنین بود،‌ سندباد!

داشتم نقشه می‌کشیدم که بهتر است، چند ساعت دیگر، ماشین بگیرم تا کتاب‌ها را از قایق ببرد برای توتوله؛ دیدم نمی‌شود و تقدیر چنین است که خودم راه بیفتم و همان پیاده‌روی شیرین مبسوطم را انجام بدهم و تهش هم کار را با دست و «پای» خودم انجام بدهم چون چشمم افتاد به دفترش و چسبی که قرار بود، برای کاردستی‌هاش، برایش ببرم و قطره‌ی مامانم.

جذاب‌نوشت: تک‌نوازی سه‌تار کیهان کلهر، که هفته‌ی پیش زنده پخش شد و جانان خبرش را داد، برای دانلود آمد و دیروز از حضورش در فضای خانه حظ وافر بردیم. اعتیادآور است از بسِ آرامش‌بخشی و ارجاع به آرزوهای خوب دورودراز که انگار، نه‌تنها در پس سال‌ها، که همیشه و همچون ارثیه‌ای ازلی، در ذهنم شناورند.

خوش‌خوشانک‌نوشت: کنسرت آنلاین چند شب پیش همایونمان را هم دانلود کردم و منتظرم ببینم کنسرت علیرضا قربانی هم در دسترس قرار می‌گیرد یا نه.

هیم‌هیم‌نوشت: و البته چند هفته‌ای است دفتر روزانه‌ی قشنگم را خوشکل‌سازی نکرده‌ام و لذا چیزی در آن ننوشته‌ام! اژدها جان، کمک!


از شوخی‌های بامزه‌ی ابر و باد و رفقاشان

مرض دارید یک وقت‌هایی فیلم بامزه با هنرپیشه‌های جذاب پخش می‌کنید که من قصد شیرجه‌زدن در کار و زندگی‌ام را دارم؟ مرض دارید؟

راه‌حل: پیدایش کردم برای دانلود

ضدحال: وقت دیدنش همین ساعت از همین روز بود، من می‌دانم!

Destination Wedding | Forum Cinemas

کیانو ریوز خل‌بازی درمی‌آورد و وینونا رایدر، چقدر هرچه می‌گذرد خوشکل‌تر می‌شود!

یک بهشت‌ـ برـاوـ حلالی پیدا شود به این مرد بگوید: ریشت را بزن، موهات را هم از توی صورتت جمع کن!


دانلود فیلم Destination Wedding 2018 - ❶دارک مووی سایت دانلود ...

چرا دوست  داری شبیه لوزی‌ای باشی که دچار یأس‌فلسفی شده، ولی همچنان به کار برای هالیوود ادامه می‌دهی؟ لااقل پاشو برو برای کمپانی دیگری کار کن که کسی امکان و اجازه‌ی اخلاقی انتقاد از ظاهرت را، در این حد هم،‌ نداشته باشد! نظم کائنات را بر هم نزن، بودای کوچک!


دعوا کنید آقا جان، دعوا خوب است!

چند روز پیش، وصف حالی خواندم که مشتاق شدم آلبوم مورد نظر را گوش کنم،‌ و الآن دارم می‌نیوشم:

شجریان می‌گه، قبل از اجرای «عشق داند»، لطفی یه دعوایی کرده و عصبانی بود و تو اجرا جوری با خشونت ساز می‌زد که انگار می‌خواست ساز رو تو دستش تیکه‌پاره کنه.
نه تنها ساز بلکه آدم هم، وقتی این اجرا رو می‌شنوه، تیکه‌پاره می‌شه.

ـ باید بگوییم تا باشد از این دعواها!

اعترافچه

1. یکی از رؤیاهایم هم این بود که اسم یکی از پسرهایم را بگذارم هیثکلیف. ولی همیشه فکر می‌کنم ممکن بود خوش‌آخروعاقبت نشود! طفلک!

املای نسبتاً سختی هم دارد؛ چه فارسی و چه انگلیسی.

Wuthering Heights:The Real Story of Lost Love and Complex-PTSD.

یکی از هیث‌کلیف‌های تاریخ سینما را رالف بازی کرده؛ هنرپیشه‌ی ولدی خودمان. فکر می‌کنم نقش مقابلش هم ژولیت بینوش بوده.

2. یکی از آهنگ‌های گیم آو ثرونز را گوش کردم و بله، ... دلم برای کل سریال تنگ شد!

فعلاً دوباره‌دیدنش لوس‌بازی تمام‌عیار است؛ باید همت کرد کتابش را خواند.

حکم

سزاوار بود، اگر نوجوان بودم، شیفته‌ی تیموتی بشوم!

Timothee Chalamet signs up for leading role in Wes Anderson's 'The ...

گزارش فرانسوی

قرار است فیلمی بیاید (کی؟ خدا می‌داند!) با بازی خاوی‌یر باردم و تیموتی خان!

فیلم دیگری هم هست که کارگردان هتل بوداپست ساخته (نمی‌شناسمش؛ چون دیبا دوستش دارد، برای من هم قرار است مهم شود) و تیموتی و سرشای خوشکل در آن بازی می‌کنند. یکی دیگر هم بود! آها، آدرین برودی! (رفتم تقلب کردم، یادم نیامد خداییش)!!!


The French Dispatch First Look: Wes Anderson Pulls Off a Big ...

باز هم قشنگی‌ها

و خندیدنت
دسته‌ی کبوتران
سپیدی
که‌ به یکباره
پرواز می‌کنند...!

ــ غلامعلی بروسان

پروتوتروف جان این شعر را نوشته بود و بعد هم گفته بود:

«بروسان درمورد طرف می‌گه که خنده‌ش انگار آزاد شدن دسته‌ی کبوتران سپید و اینا بوده، خو معلومه آدم عاشق همچین خنده‌ی لطیفی می‌شه. من خنده‌م آزاد شدنِ دسته‌ی اسب‌های وحشیِ در حال سُم کوفتن و شیهه‌کشیدنه.»

خواستم برایش بنویسم: «این مدل خندیدن که خودت تشبیه کردی هم جذابیت خودش را دارد و قشنگ است!» لینک ناشناس نداشت فعلاً. شاید کائنات این را برساند دستش.


ــ خب، عرض کنم که اول‌صبحی خبر رسید نویسنده‌ی گوگولی‌‌ام در هفتادسالگی از دنیا رفت. فردی شاید به‌گوگولی‌ای ژوزه مائورو جان! کاش دست‌کم بر اثر کرونا نمی‌مرد! لوئیس سپولودای جوجه‌مرغ دریایی! چقدر دل گربه‌ی باشرف بندر می‌گیرد وقتی این خبر را بشنود! تازه، چند ساعت بعدش هم خبر رسید مترجم مهم‌ترین کتاب ایزابل در ایران از دنیا رفته! البته در 79سالگی و نه بر اثر کرونا.دوتا خبر ناراحت‌کننده‌ی مرتبط با ادبیات شیلی! نه، من منتظر سومی نیستم. ولی داشتم به خاوی‌یر باردم فکر می‌کردم. درست است که شیلیایی نیست ولی فرت‌وفرت با کارلوسشان می‌رود قطب جنوب و برای صلح سبز مستند می‌سازند. سپولودا هم درمورد صلح سبز کتاب نوشته!

بی‌خیال!

ــ دیروز موقع یک‌جور تمیزکاری واجب و جلادهنده‌ی روح و جسم، فیلم همه می‌دانند را برای دومین‌بار دیدم. آن منظره‌ی شروع فیلم، نگاه به دشت و انگورستان سرسبز، از پس ناقوس بلند کلیسا! پنه‌لوپه چه لهجه‌ی قشنگی  دارد! انگار با ناز صحبت می‌کند؛ مخصوصاً وقتی اسم کسی را صدا می‌زند، مثلاً دخترش ـ ایرنه.


«دلُم یه جایی بنده» که ایوونی هم نداره!

لاناتی! سه‌تا کار مهم دارم که کوچولوی کوچولویند و هی از ذهنم می‌پرند:

1. کتاب فلان را در فیدیبو پیدا کنم و اگر بود، الکی بگذارمش توی لیست خریدم!

2. عکس لباس خوشکل‌ها را برای مامانم بفرستم.

3. لینک‌تولینک، بروم به این کانال‌ها ببینم کدام بامزه‌اند و عضوشان شوم و ...

ـ ولی باز هم بود! بیشتر از سه‌تا بود! یادم بیا، یادم بیا!

ـ ـ اوهوع! افتخاری هم «وای جونُم، وای دلبر» خوانده! بفرستم برای مامانم و آن یکی رفیق قدیمی که افتخاری دوست داشت!

اقبال خیلی بلند

ــ هرررر هفته که اپیسود جدید سریال هیو لوری را دانلود می‌کنم، یاد این می‌افتم که هنوز چَنس ایشان را ندیده‌ام!

ــ فیلم جدید دَن باید خیلی دیدنی باشد!

ــ از رونا خیلی خوشم آمد. همین‌طوری، خشکه که حساب کردم، چهار زبان بلد است! برنامه‌ی غافلگیرانه‌ی ادای احترام به ابی هم خیلی خوب بود. چقدر مهشید دوست‌داشتنی است!

Image result for پرشیاز گات تلنت رونا


«اشک‌های سیاه» [1] و دامن قرمز

×مدتی است موقع تایپ پسورد ای‌میلم، دل‌ضعفه می‌گیرم برای خواندن فلان کتاب و طبعاً بهمان کتاب خانم آلنده‌ی قشنگم!

ـ بله، ربط دارند؛ خیلی.

×فرانک انیشتین چنگی به دلم نمی‌زند و نمی‌دانم تا کجا باید بخوانمش. فعلاً که جلد دوم هم بیخ ریشم است و البته خوبی‌اش این است که زود تمام می‌شود. واقعاً چرا این‌قدر ازش تعریف کرده‌اند؟!

×الآن می‌فهمم اوضاع من، قبل و بعد قرنطینه، خیییلی فرقی نکرده! خوش‌خوشانم می‌شود که مدل زندگی‌ام شبیه قرنطینه است اما خودخواسته و بی هیچ واهمه‌ی همه‌گیر بیرونی. هرچه هست درونی است. مخلصیم درونیات!

ـ راستش این بگیروببند و بشور و الکلی‌کن و ماسک و دستکش و کوفت و فلانش بیشتر از ترس شیوع و ابتلا برای من دردسر دارد!

×سه‌تا از فیلم‌های اسکاری را دیده‌ایم و بعد از دیدن بازی برد پیت در روزی، روزگاری...، دلم می‌خواهد بازی بقیه‌ی نقش‌دوم‌های کاندیدا را هم ببینم. همین‌طوری‌اش که به آنتونی هاپکینز بیشتر رأی می‌دهم. اینکه پاپ فیلم هم بین نقش‌اول‌ها نامزد بود خیلی برایم عجیب است! یعنی این‌قدر خوب بازی کرده؟ وای سرشای خوشششکل در مراسم اسکار چقدر زیبا و دوست‌داشتنی شده بود!

Image result for saoirse ronan oscars 2020

×ده روز شده بود که باشگاه نرفته بودم. بالاخره دیروز چندتا از حرکت‌هایی که یادم مانده بود سر هم کردم و توانستم یک ساعت ورزش کنم! تازه، عرقم هم درآمد و به هن‌وهن افتادم! این یعنی خوب بوده. البته به‌اندازه‌ی روزهای باشگاه روی شکم کار نکردم. خداییش جو آنجا طور دیگری است و بعد یک جلسه در خانه نمی‌توانم از خودم انتظار داشته باشم شکمم را له کنم. حالا ببینم این عزم و تلاش تا کی ادامه خواهد داشت! بله، ببینیم سندباد خانوم!

[1]. اسم آهنگ.

وُلوِر

لبخندشان

و پنه‌لوپه خانم، کمپلت! همه‌چی‌شان!

وای دامنشان!

ـ خیییلی اتفاقی ویدئویی از خاوی‌یر باردم در برنامه‌ی جیمی کیمل دیدم. درمورد همه می‌دانند و شیوه‌ی کارگردانی اصغر فرهادی حرف می‌زد کمی. اسمش را خیلی قشنگ گفت: اسگر فارهادی! و همچنین، کلمه‌ی «فارسی» را! ذوقیدم!

ـ تازگی‌ها یاد گرفته‌اند تلفظ درست اسم خواکین فنیکس را بنویسند. یکهویی از «خواکین» و «هواکین» گذشته‌اند، کلاً می‌نویسند «واکین»! کاش یک علامت هم روی «و» می‌گذاشتند که معلوم شود باید لب را خیلی غنچه کنند وگرنه همان «خواکین» بهتر بود.

اگر بخواهند اسم‌های دیگر را هم خیلی درست بگویند  و بنویسند، چه؟ مثلاً «خاوی‌یر»‍!