حکایت آن که چیزی گفت و به سمع‌ونظر من هم رسید!

احتمال می‌دهم اینجا را نخواند اما خطابم، فقط در بیست درصد آنچه می‌گویم، به اوست. در اصل، طبق معمول همیشه، می‌خواهم با تاریخ درستش یادم بماند چه تغییراتی در دیدگاه‌های من و دیگران اتفاق افتاده است.

بستر ماجرا: گروهی‌خوانی‌های کوچک و کوچک‌تر و کمی بزرگ

فردی، در جمعی، حرفی زده که طبق برخی شواهد تصمیم گرفتم آن را  به خودم بگیرم؛ البته برخی شواهدِ به همان قوت هم این را نفی می‌کنند اما من هنوز مطمئن نیستم. پس تا اطلاع ثانوی، فرد مورد نظر در فهرست خاصی قرار می‌گیرد. تعجب من از این است که خودش هم تا چند ماه پیش (نزدیک به یک سال گذشته) خیلی «همین‌طوری» بوده که ابراز کرده است؛ چند نفر از ما که تعدادمان همیشه متغیر بوده (برحسب کتاب مورد نظر) از همدیگر و به‌طبع از او درخواست می‌کردیم کار شراکتی را انجام دهد. بعد براساس برنامه‌ریزی‌هایمان پیش می‌رفتیم. او از کسانی بوده که اغلب کم‌پیدا بود و حتی گاهی برای دریافت کتاب تماس نمی‌گرفت. ما هم، تا وقتی زمان کم نمی‌آوردیم، خبری ازش نمی‌گرفتیم و به قول خودمان، به خلوت یا سرشلوغی با هرچیزی در زمینه‌ی برنامه‌ریزی شخصی‌اش احترام می‌گذاشتیم. یعنی روابطمان یک طوری بوده که، طبق اصلی ناگفته، او تعیین می‌کرده چه زمانی با هم تماس و ارتباط داشته باشیم. اما از نزدیک به یک سال پیش که لابد تغییراتی در اموراتش پدید آمده تماس‌هایش با کل گروه و تک‌به‌تک برخی اعضا بیشتر شده. امای متقابل هم اینکه ما به همان روال قبلی باقی مانده‌ایم؛ یعنی همان قانون ناگفته مغز ما را برنامه‌ریزی کرده منتظر خبر از ایشان باشیم برای کارهای مشترک. اسفند که زمان خاصی است و خود من هم فکر کنم یک کتاب را کامل نخوانده بودم که بخواهم مبادله کنم، خود او هم در گروه گفته بود نمی‌رسد کتاب بخواند؛ تعطیلات عید هم تکلیفش مشخص است و او و دو، سه نفر دیگر کلاً پاسخگو نیستند و برای همین، طی این سال‌ها دو هفته‌ی اول عید کسی در مورد کتاب از آنها پیگیری نمی‌کند و حتی انتظار نمی‌رودپیام‌های تبریک و احوال‌پرسی و دورهمی را جواب بدهند. در آخرین پیام هم، در گروه کوچک خودمان، گفته بود «خودش خبر می‌دهد». بااین‌احوال، فلان روز جلوی بعضی‌ها ابراز کرده مدتی است کسی درمورد مبادله‌ی کتاب‌ها با او هماهنگ نکرده! خب اول اعلام حضور و آمادگی بکن در این مورد تا ما هم اگر بخواهیم خودی نشان دهیم، معذب نباشیم که «مزاحمیم و فلانی خودش گفته خبر با من و چرا باید هول‌بازی دربیاوریم؟» به‌خصوص اینکه خودش هم تاهمین چند وقت پیش مدت‌های مدیدی خبری از خودش نمی‌داده و  فرض ما بر این قرار گرفته که، اگر ما هم گاهی خبری ندهیم، پس درک می‌کند و برایش عادی است.

حالا به هر صورت، اگر منظورش از آن حرف اشاره به من هم بوده باشد که چیز چندان خوبی از آب درنمی‌آید! هرجور خودش راحت است!

چون مسئله‌ی من این است وقتی خودت مدتی طولانی به شیوه‌ای خاص رفتار می‌کردی، داری این پیام را می‌دهی که اینطور راحتی و اگر کسی هم این رفتار را داشته باشد، خیلی راحت‌تر از اینها تفسیرش می‌کنی. نه اینکه هرموقع کار داشتی و نبودی، بقیه راحت بپذیرند و هر زمان انرژی‌ات بالا بود و تندتند کتاب خواندی، بقیه هم به همان سرعت پیش بروند و طبق برنامه‌ی تو، یک نفر، کتاب تبادل کنند. اگر هم این وسط کسانی، بنا به رفتار گذشته‌ی خودت، خبری نگیرند به‌راحتی حکم در موردشان صادر کنی.