سندباد و شلوارش

یکی از رؤیاهایم را «شلوار» عمل پوشاندم!

البته احساس می‌کنم این مدل چندان برای من ساخته نشده اما روند درست‌کردنش خیلی خوب بود و خودش هم همچین بد نشده. اگر بتوانم چیزی درست کنم که ظاهر مقبول‌تری داشته باشد دیگر عالی است!

یک مدل شلوار تبتی هم دیده‌ام و یک مدل دیگر از همین شلوار سندبادی هم، موقعیتش باشد آنها را هم امتحان می‌کنم ببینم خوشم می‌آید یا نه.


فیلم و سریال:

خاندان داوود و نغمه‌هایش!

تاسیان و جان‌سخت را سینه‌خیز طی می‌کنم ببینم چطور پیش می‌روند یا به کجا می‌رسند.

دختران کوچه‌ی غم باز بهتر از دوتای قبلی است انگار.


کتاب:

جلد سوم میراث لورین (ظهور نُه): خیلی چیزها از دو جلد قبلی یادم رفته و باید برگه‌ام را بخوانم تا کمی بهتر متوجه بشوم.

سلطان وقت خویش *

ـ من و وقت مثل ماهی لغزانی در دستان هم پیچ‌وتاب می‌خوریم.

دفتر روزانه‌ام را آماده کردم برای ثبت و خواستم بروم به صفحه‌ی دیگر که دیدم ا! صبرکن، صبر کن!آن صفحه مختص سال بعدی است.

باید با حوصله و فرصت بیشتری آماده‌اش کنم.

ـ بعضی اوقات هم فکر می‌کنم جناب وقت چیزهایی از زمان دنیایی موازی برایم کش می‌رود!

* نه من، نه او؛ هم من و هم او! قلمرومان با هم فرق دارد گرچه در کار هم تنیده‌ایم.