ـ پسرک؟ ـ هگرید داره میاردش!

بعله، از زمان‌بندی معهود عقبم و این بار از مواردی است که تقصیر من نیست چون از اول گفته بودم کارم زیاد است و تلویحاً پذیرفته شده بود اما می‌دانم همچنان عجله دارند؛ عجله‌ای عجله‌آمیز! ولی پاسخ من هم در آستینم است.

رسیده‌ام به صفحه‌های آخر «این یکی» که متن آراسته و خوبی داشت و امیدوارم چندتای بعدی هم همین‌طور باشند.

هری، هری عزیزم!

یکی از فیلم‌ها را می‌گذارم در پس‌زمینه پخش شود و با یک گوشم آن را می‌شنوم.

فیییش فییش! صدای تبدیل‌شدن مک‌گونگال از گربه به انسان است؟ نباید باشد چون بیش از یک صداست... نگاهی از گوشه‌ی چشم و دامبلدور است که دارد روشنایی چراغ‌ها را یکی‌یکی به خورد خاموش‌کن جادویی می‌دهد.

مسلماً فیلم‌های آخر را نمی‌توانم با این شیوه بگذارم پخش شوند چون حواسم را پرت می‌کنند و تأثیر معکوس دارد؛ با آن همه اشک قلبی و آه ذهنی که هر دفعه باید روانه‌شان کنم!

الآن از باغ‌وحش برگشته‌اند و چقدر حتی این ورنون درزلی بانمک است و لحن صحبت‌کردن جالبی دارد.

از همان ابتدای شنیدن موسیقی هیجان‌زده شدم و دلم پر کشید برای هاگوارتس. فکر کردم یعنی در سریال جدید هم از همین تم موسیقی استفاده می‌کنند؟ به نظرم منطقی‌اش همین باید باشد و اینکه حسابی آن را بسط بدهند؛ کمی مثل فیلم‌های آخر.

جغدها دارند پتونیا را دیوانه می‌کنند. فکر کنم نسخه‌ی بدون حذفیات را دارم می‌بینم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد