واقعاً تأثیر داشت!
انرژیام کم نشده هنوز (چون به خودم قول داده بودم «این یکی» حدود ساعت ده تمام بشود و قبل از جیرهی فرار برقهای روزانه، بعدی را به جایی برسانم اما هنوز درگیر اولیام و ممکن بود کلافه شوم).
اما اینکه هگرید از ورود به چوبدستیفروشی الیوندر امتناع میکند شاید به این دلیل باشد که الیوندر ماجرای بیچوبدستیشدن او را میداند و احتمال دارد چیزی به او بگوید که پیش هری رسوا شود یا چهبسا احساس کند نیروی چوبدستیانهای هگرید را همراهی میکند و باز هم رسوایی به بار آید! درهرحال فکر میکنم به چوبدستی ربط داشته باشد. حالا هگرید میرود یه دور الکی بزند که یکهویی هوس میکند هدویگ را برای هری بخرد.
کلاً روی الیوندر حساسم؛ بهنظرم شخصیت مرموز قوی خاصی دارد. حقش است داستان خاص خودش را با همهی حواشی و جزئیات جذاب جالب داشته باشد.
اسمش Garrick Ollivander است و مرا یاد سیر و زیتون میاندازد!