همان کتاب ایزابل که اسمش چندجور ترجمه شده؛ گلبرگ برافراخته‌ی دریا ...

خود کتاب را چند ماه پیش خواندم. این نقل‌قل مهیج زیبا را در گودریدز پیدا کردم:
اندیشه‌هایش را به حیوانش می‌گفت و به همراه خاطراتش، در دفتری می‌نوشت؛ مبادا یک‌وقت حافظه‌اش او را یاری نکند.
به حقایق شاخ‌و‌برگ می‌داد چون می‌دانست زندگی آن‌طوری است که خودمان تعریفش می‌کنیم؛ پس چرا چیزهای پیش‌پا‌افتاده بنویسیم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد