1. اژدها: خب خب! خودت رِ جمع کن! باس بری اونجا که تا حالا نرفتی.
من: مگه تو نمیای؟
ـ من اگه بیام به نظرت برمیگردم دیگه؟ اونجا ممکنه بوی وطنم رو بده.
ـ خره! وطنت قلب منه!
ـ خره! این حرفا ... (چشمان اژدهایی قشنگش نمناک میشود) خیلی قشنگه ولی وقتی من هوایی بشم هیچی جلودارم نیس. میترسم نتونم خودم رو کنترل کنم.
من: باشه نیا! خطرناک!
2. من اگر مرد بودم، دوست داشتم یکی میشدم مثل [این آقا] با همة ادا و اطوارهایش.