با دیدن [Split]، سهگانة جناب شیامالان هم برایم به پایان رسید؛ گرچه بهترتیب ندیدمشان (برای من 3،1، 2 بود ترتیبش)، خیلی خوب بود و با اینکه درمورد این آخری پیشداوری کرده بودم و انتظار نداشتم مثل دوتای قبلی دیدنش را دوست داشته باشم، برعکس شد. در واقع، خیلی دوست دارم کتابی، چیزی داشته باشند این سه فیلم و با حوصله و دقت، بخوانمشان. از موضوع مطرحشده در آنها خیلی خوشم آمد و مسئلة شخصیت بیستوچهارمِ کورین خیلی خیلی برایم جذاب بود. دلم خواست، حالا که با قهرمانها بیشتر آشنا شدهام، دوباره فیلم آخری را ببینم. لحظة آخر برخورد کوین و کیسی در کنار قفس هم خیلی جالب بود؛ وقتی زخمهای کیسی را دید و نتیجهگیری کرد و آن چیزها را درمورد رنجکشیدگان گفت!
شخصیت کوین خیلی جالب بود و هنرپیشهاش هم از آن بهتر. شکل دندانها و فکش خیلی خاص بود و به نظرم، اگر دختری چنین دهانی داشت واقعاً جذاب بود. البته این باعث نمیشد قیافة مکاِوُی دخترانه باشد.
از خانم دکتر و خانهاش هم خیلی خیلی خییییییییییلییییییییی خوشم آمد.
الآن یادم میآید دوربین، وقتی اولینبار وارد خانة او شد، قدری سر حوصله در بخشهایی از خانه چرخید و نماها و زوایایی از اشیا را نشان داد و ... این بخش را هم باید دوباره ببینم!
انتخاب کیسی کوچولو هم خیلی خوب بود:
و آخرین لحظهاش در ماشین پلیس که چیزی بهوضوح مشخص نشد. خب، انگار اگر Glass را دوباره ببینم، درمورد کیسی هم بیشتر دستگیرم بشود.
بعدترنوشت: آخر آخرش چقدر جالب بود که توی کافه همه درمورد کوین حرف میزدند و بروس ویلیس هم حضور داشت و اسم آن دیگری را یادآوری کرد. فکر کنم آنجا مصمم شد، با آن توانایی خاصش، بیفتد دنبال کوین. خب معلوم است که باید فیلم سوم را دوباره ببینم دیگر!