-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 دی 1392 09:59
was watching Death Note 2: The Last Name . December 23, 2013 · Granada, Spain · خلاصه ش اینکه به یه بار نگاه کردن می ارزید مخصوصا اینکه آدم بخواد به « فیلم دیدن » به چشم چیزی نگاه کنه که باعث همراهی شاد دونفر باشه ی بخش هایی ش فرقهای عمده با انیمه ش داشت ... همون جالب بود دیگه ! :) ) ولی هنوزم لایک به انیمه ش December...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 آذر 1392 16:17
January 8, 2014 · دیروز گربه م بهم گفت : . . 0.0 به نظرتون من الان باید اینجا بنویسم که گربه م بهم چی گفت ؟ . . . خب باشه میگم: « سیلور! از این به بعد دیگه هرچی بهت گفتم رو به کسی نگو ، میاوووووو » چی ؟ خب معلومه که گربه با آدم حرف میزنه ! ( یاد همون کتابه افتادم که صبح درموردش نوشتم _ دلم براش تنگ شده :/ توی اون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 آذر 1392 12:45
December 28, 2013 · سیاره بهمنیها (اورانوس) که بیشترین تاثیرو رو ذهنشون میذاره، جهت گردشش به دور خورشید خلاف حرکت دیگر سیارات منظومه شمسیه!!! واس همینم عجیب نیست که خااااااص و متفاوت هستن!!! December 23, 2013 · Granada, Spain · از شگفتی های دنیا اینه که همون آدمایی که روزگاری منو از خودشون می روندن و دورم دیوار پشت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 آذر 1392 12:57
December 18, 2013 · Beverly Hills, CA, United States · دو روز پیش یه برنامه پخش شد درمورد سرخپوستها و مبارزات یه سری شون با سفید پوستها اسم سردستۀ مبارزان بود « اسب دیوانه » / کریزی هُرس خب تا اینجاش اشکالی نداره ؛ اسم سرخ پوستیه دیگه . خود من اگه یه سرخپوست بودم ، اونم از جنگجوهاشون ،خیلی م اسم خوبی بود .هم اسب دوست...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 آذر 1392 13:22
December 10, 2013 · Beverly Hills, CA, United States · کسایی می تونن به خودشون حق بدن عکس و پست های مربوط به « نلسون ماندلا » رو لایک / شِر کنن که : به آدمای ساکن شرق دور نگن « چشم بادومی » « افغانی ها » رو تحقیر و طرد نکنن به گویش های مختلف فارسی و غیر فارسی ولی ایرانی نخندن ؛ چه داخل کشورمون و چه کشورهای همسایه به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 آذر 1392 13:40
December 5, 2013 · Beverly Hills, CA, United States · یکی م همین الان اومد یه جواب و استدلال خانمان براندازی نوشت درمورد همون مربع پایینیا مسلمان نشنود ، کافر نبیند ! یعنی اگه نصفه شب نبود جا داشت با شدن انفجار یکی از لوازم آتش بازی برادران ویزلی از خنده منفجر می شدم حیف که در این زمان نمیشه حق مطلبو ادا کرد ﻌﻀﻲ ﺍﺯ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 آذر 1392 14:16
October 31, 2013 · کوفت ! ما الان هالووینو باید توی هاگوارتز باشیم .. این چه وضعشه خب ؟ سیستم دنیا به هم ریخته ها ! زمین گرم شده ، یخای قطب دارن آب میشن ، جونورا منقرض میشن ، مام که نرفتیم هاگوارتز ! آزکابانم نرفتیم ، چه برسه به هاگوارتز ! ینی اون سکوی 9 و 3 چهارم ایستگاه کینگزکراس دهن واز کنه منو ببلعه دیگه ! October...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 آبان 1392 09:49
November 13, 2013 · فکر کنم احتمال اینکه رانندگی کنم بسیار کم باشه اگه من پشت فرمون بشینم باید تمام حواسم به همۀ چیزایی که باید ، باشه اون وقت کی موزیک گوش بده ؟ _ نگید میشه هم اینکارو کرد هم اون کارو .. من خودم آدمیم که توانایی شدیدی برای انجام 2کار همزمان رو دارم . موزیک گوش دادن من اینطوری نیس که یه یچزی بذارم برا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 آبان 1392 09:23
November 30, 2013 · Beverly Hills, CA, United States · 4_ « هارپی » خوش آهنگ بود . ولی کسی اون طور که باید ننواختش تا آواهای خوشش شنیده بشه . برای همین گشت و غاری ( دردوردست های ذهنش ) پیدا کرد . رفت و نشست و منتظر شد . زمانی بر او گذشت ؛ زمان هایی .. تا کم کم نواختن یاد گرفت و تونست بعضی آواهای هماهنگ و دوست داشتنی...
-
تیر 92
سهشنبه 25 تیر 1392 11:35
احوالات نگاری سه _ چهار هفته ای هست که به زور وجدان درد و یادآوری روحیۀ تنوع طلب هم که شده ، سر قاطر چموش ِ* « موسای جان » رو کج کردم سمت قفسۀ داستانا و رمان های وطنی اول از همه « من ِ او » ی امیرخانی رو ناتمام رها کرده ؛ بعدش ولی « کوچۀ اقاقیا » ی راضیه تجار رو یه بعدازظهر تا شب ، در چند نفَس خوند . « کافه پیانو » ی...
-
خرداد 92
شنبه 25 خرداد 1392 11:36
از اون معلم های به یاد موندنی :) " بعدازظهرهای جمعه همه درس ها کنار گذاشته می شد و آقای کارپنتر از بچه ها می خواست تا با صدای بلند شعر بخوانند , سخنرانی کنند و بخش هایی از انجیل و آثار شکسپیر را دکلمه کنند . ایلز عاشق جمعه ها بود . آقای کارپنتر مثل سگ گرسنه ای که به استخوانی رسیده باشد با استعداد ذاتی ایلز برخورد...
-
اردیبهشت 92
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 11:37
کل کل « من و یه قالب پنیر با هم در جدالیم ؛ اون از اون سمتش داره خراب میشه ، منم از این طرفش ازش لقمه بر می دارم ! » بابابزرگم همچین آدم پر جذبه و جبروتی نیس ولی یه وقتایی بی سروصدا یه کارایی می کنه که بدجوری روی سرنوشت آدما تاثیر میذاره اصلا همین بی سرو صدا بودنش .. مامان بزرگم تعریف می کنه سر یکی از بچه هاش که...
-
فروردین 92
یکشنبه 25 فروردین 1392 11:40
« دل اگه خونۀ غم شد من اگه پریشونم تا ابد من به یاد عشقت ترانه می خونم من پر حس نیازم تو نجیب و بی همتا دبگه از اون نگاه پاکِت جدا نمی مونم » __ با صدای زنده یاد ناصــر عبداللهـی آلبوم « هوای حوا » جاده گل وجود بعضی آدما رو انگار همین طوری بی هوا چنگ زدن از کنار جاده ها برداشتن .. انقد که عاشق رفتن و سفرن . حتی اگه...
-
اسفند 91
جمعه 25 اسفند 1391 11:42
« مهـم» نیست ! یه وقتایی یه چیزایی باهمۀ اهمیتشون « مهم » نیستن به واقع هم مهم نیستن ؛ اون قدر مهم نیستن که هی بخوای بهشون فکر کنی و یه کلاف درهم تنیدۀ سردرگم ازشون فراهم کنی و از چیزایی که واقعا « مهم » اند باز بمونی ... اما در ذات خودشون اهمیت دارن و این اهمیت زمانی بهتر خودشو نشون میده که بگیم برخورد ما و طرز کنار...
-
بهمن 91
یکشنبه 8 بهمن 1391 11:46
ای آرزوو .. ! :) دوسال و سه ماه پیش همچین چیزی نوشته بودم ، همین جا توی این ص : « حالا در بهترین حالت آدم می تواند شبها به جای کتاب ، مثلاً لپ تاپش را ، یا _ کسی چه میداند ، شاید بعد چند سالی شد و _ ریــدر ش را با خود به بستر خواب ببرد و پیش از آسودن ، دمی در سایۀ واژگان بیاساید . » نمی دونستم به این زودی خودم همین...
-
مهر 91
سهشنبه 25 مهر 1391 11:48
همۀ فرزندان جوهری من ! هر کتابی که وارد حریم آدم میشه واقعا دنیای متفاوتی ، زندگی تازه ای رو با خودش به همراه میاره . خودم وقتی یه کتاب جدید رو می خرم که مدتها برای خوندن و داشتنش نقشه کشیده بودم ، احساس درک یه اتفاق بزرگ و متفاوت رو دارم ؛ همین که مبلغش رو پرداخت می کنم و اون کتاب مال من می شه ، اینکه کسی نمی تونه...
-
شهریور 91
شنبه 25 شهریور 1391 11:50
« در خیــال » یه نگاه به عکسای پست های اخیر انداختم ... یادم افتاد یه زمانی ، در دوردست ها ، نگرانی عمده م این بود که آیا بالاخره یه روزی میرسه که من دست از دنیای تخیلی ، خیالات ، خیالبافی ، اجرای نقش در زندگی های موزای و همزمان ، ... بردارم یا نه ؟ همیشه به خودم امید میدادم بالاخره تو یه سنی آدم جدی تر می شه ، اصن...
-
خرداد 91
پنجشنبه 25 خرداد 1391 11:55
مثل پیامی در بطری عاشق یه سری امکانات فیس بوک م و پیش میاد که بالای یه ساعت در روز هم پشتش نشسته باشم . سفر به سرزمین های خیالی و غوطه ور شدن در قلمروهای متعدد و بی انتها رو که سال ها آرزوشو داشتم ، برام آسون کرده . صد البته بیشتر مشتری عکس های به اشتراک گذاشته شده هستم ، به خصوص عکسایی که انگار سوژه ها رو مطابق...
-
اردیبهشت 91
دوشنبه 25 اردیبهشت 1391 11:56
«باز سودایی شدم من ای حبیب» بعضی از بخشهای ذهنم که نشونه ی بارز شلختگی در اونها مشهود بود رو دارم درست می کنم و پیشرفت هایی حاصل اومده ؛ اما برعکس یکی از گوشه های دیگه دچار آشفتگی خطرناکی شده ! مساله اینه که توی این یه ماه اخیر چهار کتاب رو دست گرفتم ودوتاشون نیمه کاره رها شدن ، یکیشون همه ش بهم سیخونک میزنه ولی منتظر...
-
فروردین 91
جمعه 25 فروردین 1391 11:58
گل دوستی الآن دیدم دوست جونم [ پرکلاغی ] وبلاگشو چن روز پیش بعد از ماه ها آپ کرده ، اونم با یه تصویر زیبا از گل های قشنگ ... منم یاد گل های مورد علاقه م افتاده که دیدنشون برام آرامش بخشه ؛ چون معمولا در تعداد زیاد و کنار هم دیده می شن چند ساله عاشق گل و درخت ویستریا هستم .. به خصوص از دو سال پیش که با دیدن سریال «...
-
اسفند 90
پنجشنبه 25 اسفند 1390 11:59
به به ! یه سالیه که منتظرتونیم :)) دروگون تو یه لیوان بلور قدری زعفران کف مال/ کف ساب ریخت و روش آب تازه جوشیده . قدّ یه تخم کبوتر هم نبات زرد انداخت ته لیوان . سرش رو با یه نعبکی سفالی قهواه ای بست و گذاشتش روی بخاری که آروم می سوخت ... بعد ده دقیقه که برگشت نگاهش کرد ، رنگ دادن لحظه به لحظه ی زعفران ها رو حس کرد که...
-
بهمن 90
شنبه 8 بهمن 1390 19:21
اولین هام با کتابا اولین کتابی که خودم خوندم : یه کتاب درمورد زندگی مورچه ه ا بود . یادمه کلمه ی « متوجه » رو می خوندم Matoojah ! اولین کتابی که خودم خریدم : زندگی نامه ی کوروش کبیر نوشته ی مولانا ابوالکلام آزاد . عاشقش بودم اون موقع ها . اولین کتابی که طرح روی جلدشو دوست داشتم : گربه ی چکمه پوش اولین کتابی که وقتی...
-
دی 90
یکشنبه 25 دی 1390 19:23
پیر شده ام ، گنــدالـف ! « چرا احساس می کنم این قدر نازک شده ام ، انگار که یک جور کشیده باشندم ، نمی دانم می فهمی منظورم چیست ؟ مثل کره ای که آن را روی نان خیلی بزرگی مالیده باشند . یک جای کار می لنگد . باید آب و هوایم را عوض کنم یا چیزی مثل این » . *توصیف بیل بو بگــینز از پیر شدنش _ اربـاب حــلـقـــه ها / ج اول به...
-
آبان 90
جمعه 27 آبان 1390 08:57
پناهگاه دلم واسه اینجا تنگ شده ، خیــــلی ! ولی هنوز حوصله شو پیدا نکردم مطلب دوست داشتنی و مورد پسند خودمو بنویسم . " سیاه قلب " عزیز رو تموم کردمش و الآن دارم جلد اول ماجراهای شرلوک هلمـز و " دختر پرتقال " از یوستین گاردر رو هم زمان می خونم ! یکی ش توی کیفمه برای اوقات بیرون بودن و معطل موندنم...
-
مهر 90
پنجشنبه 7 مهر 1390 08:57
اژدهــا شاد می شود ! امروز صبح دست اژدهامونو گرفتیم و تاتی تاتی کنان رفتیم دنبال انجام دادن دوتا کار مهم که وقت گیر هم نبودن . بعدش اژدهام دست منو گرفت برد توی کتاب فروشی محبوبم _ که قراره یه روز دیگه با پرکلاغی جونم هم بریم اونجا !! / سلام پرکلاغــی جون ، خوبی ؟ _ اولش جوّ گابریل گارسیا مارکز عزیز منو گرفت و "...
-
شهریور 90
یکشنبه 27 شهریور 1390 09:04
من و کتابــا 1_ جیــره کتاب / کتابهایی در مورد اسطوره ها 2_ من هنوز قول بزرگم به خودم رو عملی نکردم ؛ قرار بود یه دور دیگه چندتا ازکتابای پائولو رو بخونم ببینم با گذشت حدودا یه دهه ، چه حس ها و دریافت های جدیدی پیدا کردم ! 3_ یه چند صفحه ای از کتاب "بیژن و منیژه " ی جعفر مدرس صادقی رو خوندم . ریتمش و داستانش...
-
مرداد 90
پنجشنبه 27 مرداد 1390 11:01
" از شیــطان آموخت و سوزانــد " امانوئل همیشه نقاشی هایی می کشد که تاریخ قوم ارامنه را روایت می کند . " از شیطان آموخت و سوزاند " هم نام تابلویی از امانوئل است . کتاب دربردارنده ی روزنگاشت های زنی مسیحی - ایرانی میان سالی است که گذشته ی مرفه و نسبتا خوبی داشته ، اما به دلایلی آن را از دست داده و...
-
تیر 90
دوشنبه 27 تیر 1390 11:03
خورشیـــد را بیدار کنیم ... و تابان در افق نگهش داریم « خویشاوندی تنهــا حاصل وابستگی های خونی نیست ، رشته پیوندهای قلب و ادراک نیز وجوددارند » ___ منتسکــیـو « زه زه _ قهرمان بی چون و چرای « درخت زیبای من » _ در این مرحله نیز زندگی اش از شیطنت و بازی درآوردن سر دیگران سرشار است . در اینجا هم خیال پروری رهایش نمی کند...
-
خرداد 90
جمعه 27 خرداد 1390 11:16
دمی با یوسا « چگونه می توانیم بعد از خواندن جنگ و صلح و در جستجوی زمان از دست رفته و بعد از بازگشت به جزئیات بی اهمیت دنیای مرزها و امر و نهی ها که در هر کجا به انتظار ماست و با هر گام که بر می داریم ونیای خیالات ما را تباه می کند ، خود را زیانکار نبینیم . ... » صص 24-25 کلاً میگه ادبیات به صورت غیرعمدی بهمون نشون...
-
اردیبهشت 90
سهشنبه 27 اردیبهشت 1390 11:17
" از دست عزیزان چه بگویم , گله ای نیست " آخه یه آدم نازنین دوس داشتنی باشه که سابقۀ رفاقتش بیش از ١۵ سال باشه .. اون وقت آرومِ آروم ، ساکتِ ساکت .. ینی یه چیزی من می گم و یه چیزی شما می خونـید ها .. اصن صدا از دیوار درومد از ایشون درنیومد . الآن می گم عیب کار کجاس : ایشون در تقریباً هیچ موردی از موارد مربوط...