“ لورکا همیشه دوست داشت ما را بخنداند "

(خاطرات کارلوس مورل لا لای نش ، سفیر آن روزگار شیلی در پاریس ، از لورکا )

فدریکو به من گفت : " پیروزی دائمی و مستمر ، خوشبختی نیست ... در زندگی که در پایانش چیزی وجود ندارد ؛ وقتی که یک چیزی را همیشگی و مستمر می بینم ، اندوهگین می شوم .... همه چیز آویزان و معلق می ماند . آدم ها هم _ مثل آثارشان ، مثل شهامت ها و همه و همه چیز دیگر _ موقتی اند . حتی جاودانگی و جوانی که انسان آرزو دارد همیشه همراهش باشد نیز ، مانند یک بحران و یک بیماری است ؛ بیماری ای که اگر انسان از آن جان به سلامت به در برد ، باز تغییر حالت پیدا می کند . و سر آخر ، هدف و مقصد همه این مبارزه ها این است که آدمیزاد به دور دست ترین و دست نیافتنی ترین آرزوهایش برسد ؛ یعنی در صلح و آرامش با خویشتن خویش زندگی کردن و تا حد ممکن در مقابل همه آن چه به وسیله پیری و مرگ از میان می رود ، مقاومت کند . "
* کتاب هفته ؛ 15 اردیبهشت 1342 ؛ ص 150

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد