کمی از گذشتههایم دراین خانه را خواندم و چقدر حالم خوب شد و... چقدر متشکر شدم.
یکی از سرهای هیدرا هم، کمی مفتخر به خود، زیر گوشم زمزمه کرد که کاش یک روزی بتواند بعضی نوشتههای اینجا را بسط دهد و تبدیل به متنی شایستهتر کند؛ مثلاً پرروانگارانهاش میشود کتابی کمحجم از جستارهایی در باب... حالا یک چیزی، مثلاً زندگی یا تکهای از آن.
*با توجه به شرایط اقلیمی این روزها