نمیدانم چطور شده که خیلی راحت باورم میشود مدتهاست اینجا چیزی ننوشتم.
نه خیلی خوب بودم و نه خیلی بد ـ البته از آن جهت که به اینجاننوشتنم ربط داشته باشد ـ اما امروز دیگر حرصم درآمد.
برای تیمّن، دوست دارم از کتاب قشنگی بگویم که این روزها اتفاقی خریدمش و شروعش کردم؛ ماه کرمو. روایت خیلی خوب و جذابی دارد با شروعی کِشنده اما از چیزهای بهشدت تلخی میگوید!
واقعاً نمیدانم دیگر چه به عرض خودم برسانم!
خیلی چیزها را خلاصه و کوتاه، در حد چند کلمه، در دفتر قشنگم ثبت میکنم. تکرار همانها هم که باشد، فیلم و سریالهای این روزهام اینها هستند:
یاغی، خاندان اژدها، فصل سوم See، ظهور گرو، ... دوست دارم خونسرد را هم ببینم!
قبلاًتر دیدم (البته نه از همان اول اولشان) و خوشم آمد:
پریناز، مجبوریم
و کتابهایی که خواندهام:
آقای هنشاو عزیز، جنگ تمام شد، جلد سوم نغمه که مدتی است دارد خاک میخورد، ...
توتوچان را هم دست گرفتهام ببینم چجوری است.