صبح را با خبری هیجانانگیز آغاز کردیم و اینکه جلد دوم اخگری در خاکستر منتشر شده.
این من را یاد واقعیت هیجانانگیز دیگری انداخت؛ اینکه جلد دوم یاغی شنها هم چند ماهی است که منتشر شده و من هی حمله میکنم بخرمش ولی سمت عاقلترم میگوید دست نگهدارم شاید نسخهی دیجیتالشان آمد و باید دو جلدش را بخرم چون جلد اول واقعاً جذاب بود و باز هم یادم میاندازد وقتی هفتهی پیش داشتم دوتا از کتابخانهها را تمیز میکردم، زیرلب چهها به خودم میگفتم و چه قولها که به خودم ندادهام.
ـ حالا تازه باید چشم روی آنهمه کتاب ناخواندهی کاغذی و اکترونیکی هم ببندیم و اینها را بگوییم! بله سندباد خان!
اما من میدانم تو در اولین فرصت اقدام خواهی کرد و قهرمانان دوستداشتنیات را خیلی دور از خودت نگه نمیداری.