«عادت خوب دریانوردان هلندی در قدیم:
موقع طوفان عرشه رو ترک میکردن و میرفتن پایین عرقخوری. یک سگ رو میفرستادن روی عرشه که به طوفان پارس کنه.»
ــ مسئله اینجاست که بنده نه عرقخوری بلدم نه سگ دارم!
نهایتش، با تقلب و یکدندگی و ...، مدیتیشن و این قرتیبازیها را بگذارم جای قسمت «خوری»ش، سگه را چه کنم؟ لابد باید اژدها را بفرستم بالا و گرگه هم طبق معمول جلوی شومینه لش میکند! ولی الحق که بخش «پایینرفتن» و خزیدن به کنج امن را خوب بلدم!