از اپیسود چهارم در عجب ماندهام واقعاً آن زمان پشمداشتن مد بوده؟ که با چنین اعتمادبهنفسی آستینحلقه هم میپوشیدند! نهتنها لیلا، پینوچا و لنو هم در ساحل...!
ـ سندبادپسند: اما به نظرم پینوچا یکجور باحالی خوشکل است! توی عروسیاش که واقعاً از لیلا هم خوشکلتر شده بود،لباسش هم ... نمیتوانم بگویم از لباسعروس لیلا قشنگتر بود؛ فقط از لیلا توقع بیشتری داشتم.
ـ بسیار خوب، میرسیم به بقیه که باید پنبهشان را بزنم:
لنوچا خر است! البته خریتش در سریال کمرنگتر از کتاب دیده میشود. لیلا از او هم خرتر است؛ او خری سمی است. سارراتورهی پدر خر عظماست؛ نینو خر عظمای بیخاصیت زهرناک است. انزو خیلی خوب است و امیدوارم فرانته او را، در طول داستان، حرام نکند.
درست است که لنو کلی ناراحت شد و دلش شکست و... من هم ناراحت شدم اما لیلای سمی،نادانسته، لطف بزرگی به لنو کرد که واقعیت نینو را به او نشان داد. البته من به این دختر مشکوکم! آخر جلد دوم کتاب طوری بود که باید نگرانش میشدم.
دلم برای نونسیای طفلک میسوزد، بین سهتا دیوانه گیر افتاده!
ـ اپیسودهایی که میبینم دوبلهی فرانسویاند و البته برای من گوشآزار است ولی دوست ندارم صبر کنم هر هفته یک اپیسود ایتالیایی بیاید؛ آن هم وقتی هنوز زیرنویس فارسی در کار نیست. نه که بگویم سریال و داستانش مالی باشند؛ همینطوری چون دارمش، میخواهم ببینم. از طرفی، داستان را میدانم!
ولی ولی ولی مناظر ایسکیا و زیبایی دختران ایتالیایی و بعضی کوچهها و خیابانها مرا بیشتر سمت دیدنش میکشاند.
هیکل لیلا توی این لباس
فوقالعاده زیباست!!
آها! لبخندهای لیلا، حتی وقتی از روی محبت باشند، شبیه پوزخندند!
و این دختر، لنوی کوچک، چهرهاش برای این داستان و سریال زیادی است! زیبایی و معصومیتش در بافت این داستان نمینشیند. شاید دارم با چهرهی بقیهی شخصیتها مقایسهاش میکنم.
تهنوشت: جیلیولا واقعاً شبیه هیولاست و خانم گالیانی ماه است؛ ماه!
فکر کنم فصل اولش رو کامل دیدم، یا اکثر قسمتهاش رو دیدم. بعد دیگه نرفتم پیگیری کنم ببینم فصلهای بعدی هم داره یا نه. دلم واسه اون دختربچههه که دائم کتک میخورد خیلی میسوخت.
آره منم! مخصوصاً اونجا که پدره از پنجره پرتش کرد بیرون
لیلا همونه
این سریال دوست باهوش من نیست؟ همون که از روی کتاب النا فرانته ساخته شده؟
چرا خودشه!