اوایلالقرنطینه: طی این روزها، گاهی گیج بودم و احساسی که مثل حسادت خورنده و مخرب نبود، اما انگیزش غبطهخوردن را هم نداشت، سراغم میآمد. این احساس را به کسانی داشتم که با آهی از سر آسودگی، سراغ کارهای تلمبارشدهشان میرفتند و با فیلم و سریال و کتاب و کارهای دستی سرشان را گرم میکردند.
اواسطالقرنطینه: زندگی من همچنان مثل قبلالقرنطینه پیش میرود. و...
همچنانالقرنطینه: بله، سبک زندگی من مشابهالقرنطینه است!
تأثیرالقرنطینه: باید حساب بعضی روزها، مثل تعطیلات عید، را از زندگی عادی جدا کنم. واقعاً باید خوشگذرانی بدون عذاب وجدان را در آنها لحاظ کنم و بار روزهای قبل و بعد را از روی دوششان بردارم. این انصاف نیست و شایستگی انرژی قشنگشان این نیست که من با آنها کردم. حتی آن بخشی که برای هر روز و هر هفته در نظر گرفتهام و گاهی خوب اجرایش میکنم بهتر است جزء مرام و مسلکم بشود؛ کمی استراحت و خوشگذرانی.
وقتی فکر میکنم،میبینم مدتهاست که این بخش را دارم ولی هنوز سایهی بخش دیگر پررنگتر است. شاید بهتر است این بخش جدید را هم به صورت خاصی در روزانههایم یادداشت کنم تا کمکم برایم جا بیفتد و خاطر و نتیجهی خوشش پایدار شود.
راستی، آن دفتر خوشکل جادوییام که مخصوص درج امور روزانه بود و چند سالی همراهیام کرد با پایان سال 98، تمام شد. هنوز دلم نیامده از جلوی چشمم برش دارم.