قشنگ‌ها، به زمان اواااخر اسفند اواخر قرن یا نهنگی که رنگین‌کمانْ فواره می‌زند

در عمق زمستان سرانجام دریافتم ؛ که در من تابستانی شکست ناپذیر وجود دارد.
آلبر کامو

در توصیف این عکس نوشته شده: نتیجه تلفیق شانس، جای خوب، موقعیت خوب و زمان خوب می‌شود ثبت یک عکس بی‌مانند.
Credit Tanakit Suwanyagyaut
از کانال قاصدک

خودش نمی‌داند چه آفریده (نهنگه)!

ــ کلی حرف دارم؛ اژدها جان، ببخشید گرگی خان نمی‌گذارد برایت بنویسمشان. از شروع‌کردن وزن رازها گرفته تا مژده‌ی دیدن چندتا فیلم اندک و اینکه بالاخره پیکی بلایندرز را افتتاح کردیم. دیروز هم چند دقیقه از فیلم Descendants 2  را دیدم  و دلم خواست خودم را بیندازم توی چنین دنیایی!

و اینکه دلم می‌خواهد بروم کتاب‌فروشی! کتاب‌فروشی خلوت بزرگ هم سراغ دارم اگر باز باشد. دوست دارم برای توتوله کتاب بخرم (با رعایت همه‌ی موارد ایمنی و حتی نگهشان می‌دارم چند روز و بعد می‌دهم  دستش). نمی‌دانم کارم برای خودم چقدر خطرناک است. ولی مسیر من در کل خیلی خلوت است. بعضی جاهای خیابان فرعی هم (به همین دلیل فرعی‌بودن)‌ انگار اختصاصی مال خودم است!

یکی از آهنگ‌های چه آتش‌ها را در تلگرام دیدم و گوش می‌کنم. باز یادم افتاد آلبوم صوتی‌اش را نمی‌دانم در کدام سیاه‌چاله‌ی کامپیوتر تپانده‌ایم که با جستجو هم پیداش نکرده‌ام. یادم می‌افتد چقدر دلم برای همراهی علی قمصری و همایون تنگ شده بود و چقدر برایم خاص است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد