بدجور ایزابللازم شدهام؛ کتابی حجیم، پر از عشق و شور و وحشت زندگیهای روزمره؛ مثل خانهی ارواح.
و موسیقیای گوش بدهم با صدای شاخص و عمیق، مثل هایده، و شعر و ترانهی عالی.
عکس تزئینی است و به نظرم آنی نیست که الآن میخواهم.
چه ترجمهی قشنگی از اسم این کتاب!
این کتاب ایزابل را خواندهام؛ با ترجمهی دیگری (منهای عشق) که حتماً برداشت مترجم از محتوای داستان بوده. ترجمهی دیگری هم از این کتاب هست که برگردان نامش خیلی لفظبهلفظ به نظر میرسد: چهرهای به رنگ سپیا! داستانش جالب است ولی مسلماً در چشم من در رتبهی دوم یا سوم کتابهای این نویسنده قرار میگیرد. قلم خلیل رستمخانی را هم در ترجمهی اوا لونای محبوبم دیدهام و به نظرم خوب است. اگر بخواهم بار دیگر بروم سراغ آن، این ترجمه را انتخاب خواهم کرد.