پایان «مدیچی»/ پایان پاتزی

امروز صبح مدام به این فکر می‌کردم که آیا این دو پاتزی چموش به فصل سوم هم می‌رسند؟

(وقتی آنتاگونیست‌ها را از بین بازیگران جذاب و خوش‌صدا انتخاب می‌کنند، چطور آدم دلش می‌آید پایان کار آن‌ها را ببیند؟)

اما وقتی سرشب با خبیثانه‌ترین کارشان مواجه شدم و نفس در سینه‌ام حبس شد، دیگر چندان برایم مهم نبود.

نفرت، نفرت، نفرت؛ باز هم تمامی زحمت‌های کنتسینای نازنین را بر باد داد.

ـ وقتی آدم‌بدها می‌میرند چقدر ترحم‌برانگیز می‌شوند؛ آن‌قدر که دلت می‌خواهد بخشیده شوند و بروند یک گوشه‌ای دور از نظرها به کارهای بدشان فکر کنند و مخل آسایش کس دیگری نشوند. ولی زهی خیال باطل!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد