"گاهی ممکن است شرایط شما را به سمتی هدایت کند که درستترین راه کشتنِ طرف مقابل باشد ! "
این جمله گرچه کمی ترسناک اما متأسفانه از ممکنانگیزترین احتمالات برخی رابطههای درهمتنیدة تیره و تار است !
گاهی برخی زنها، این سمبلیکترین حالات ظرافت در قالب انسانی، این احساسات مجسمشدة مسحورکننده، اگر اراده کنند میتوانند از زلالترین جلوههای وجودشان تیغی نامرئی اما ظریف و زیبا ابزار کنند تا شریانهای حیاتی رابطه را طوری جراحی کنند که روح طرف مقابل، در مرز بین مرگ و زندگی، منجمد شود و مرگ تبدیل شود به شیرینترین آرزوی مردِ رابطه ...
در حالی که مرد های احمق فقط بلدند مشتهای زمختِ گرهکردهشان را به صورت رابطه بکوبند تا نظارهگر سیل انگشتهایی باشند که، به نشانة اتهام، قد و قامت بهظاهر قویترشان را نشانه میرود.
مردهای بیچاره ...
دل داده های بازنده ...
پیکرانِ اندوهاندودِ بی کس ...
اگر مرد و زن، هر یک را جدا گانه ترکیبی از خیر و شر، تلفیقی از فرشته و شیطان بدانیم؛ زن ها ترکیبات پیچیدهای از اِلفهای مقدس روشنایی، فرشتههای تبعیدی و سایرن ها هستند و مردها سربازان رویینتن جنگجو که وقتی عاشق میشوند تبدیل به گولم میشوند، با قدرتی بیشتر و حماقتی وصفنشدنی !
گر چه ابعاد بسیاری از وجود هر یک در قالبهای فوق نمیگنجد اما برای این نوشته همینها کافیست !
گولم ها، در مواجهه با خطر، با سنگ و چوب به عامل خطر ضربه میزنند اما سایرنها، با آوازی دلنشین، عقل را در سر دشمنان به جنون محض تبدیل میکنند، این سادگی و پیچیدگی نمادین را میتوان با اکثریت مردها و زنها تعمیم داد.
مردها، حتی اگر نابغه باشند، با عشق، نابغههایی احمقاند ! گولمهایی بسیار قدرتمند؛
مردهای عاشق، بیپناهترینِ موجوداتاند؛ در حالی که زنهای عاشق آراستهتر، ظریفتر و زیرکتر از روزهایی که عاشق نبودهاند، میتوانند آنقدر ظریف و باشکوه قاتل باشند که مقتولشان، جز لبی سرخ، قبل از مرگ چیز دیگری ندیده باشد.
من #خیالباف در تاریکترین شب زندگی، برایتان واژه ردیف میکنم (یک عدد نقطة محکم)!
از کانال: antelectory
ـ عاشق توصیفش از زنها شدم، و بخشی از توصیفش درمورد مردها.