خودم را وقتی بهتر شناختم که برای 50 صفحه برنامهریزی کرده بودم اما تعداد صفحات حتی دورقمی هم نشد!
البته اژدها همان ابتدا گفته بود: ای کلک! زرنگ کی بودی تووو؟
و گرگه هم در انتها شیشکی میبست و آدامس میوهای باد می کرد و میترکاند.
تهنوشت: ماجرا مال امروز نیست؛ کلاً از وقتی به یاد میآورم، دستهایم پر از هندوانه بوده و گاه حتی از صدای شپلق برزمینافتادن و ترکیدنشان م احساس سرخوشی کردهام.
تصمیمـکبریـنوشت: بروم چندتا ویدئوی کوچولوی تاجوتختی ببینم روحم شاد شود.