بله آقا!
مهمانیای که داشت مالیده میشد، و قبلش دوتایکی شده بود (دیگر قرار نبود دو روز پیاپی باشد)، با تلنگری دوطرفه احیا شد و شد آنچه شد.
پ.ن.: احساسات من در هر دو حالت ماجرا جالب بود.
ناجیـنوشت: یعنی طرف احساس سوپرمنی خفنی داشت. دوبار با افتخار توضیح داد که چطور مهمانی را احیا کرده. و من با لبخند سر تکان میدادم و البته کارش برایم جالب بود و به او هم حق میدادم.
جایزة من: آن جعبة خوشکل شیرینی خامهای!