اختتامیه‌ای بر بینوایان‌نوشته‌ها

بینوایان خیلی خوب بود و دوستش داشتم و جزئیات داشت اما زیاده‌گویی نداشت. آن‌قدر قشنگ، آن‌قدر دلنشین، که وقتی ژاور با قدم‌های مصمم رفت کنار رودخانه، دلم می‌خواست اینجای داستان کلاً عوض شود و وقتی پایش را آورد پایین و نگاهش سست شد خوشحال شدم. اما بعدش که بلافاصله برق نگاهش تغییر کرد، آن‌قدر این تصمیم‌گیری‌اش خوب نشان داده شده بود که چندان ناراحت نشدم.

بالاخره قوانین ناعادلانه و ابلهانة جامعة داستان قربانی‌هایش را گرفت!

کوزت را در قسمت آخر دوست داشتم و از ماریوس باهوش‌تر و جذاب‌تر بود. آخرین لحظات داستان و شهر کوچک دین (که صومعة نجات‌بخش ژان وال‌ژان در آن قرار داشت) عالی بودند.


ته‌نوشت: بعد چند ماه، بالاخره خوردخورد قرار است ادامة وست‌ولد (WestWorld) را ببینیم و پرونده‌اش را ببندیم. برخلاف سه اپیسود اول از فصل دوم، که چنگی به دلمان نزد، اپیسود چهارم دوباره به  سریال جان داد. امیدوارم بقیه‌اش خوب پیش برود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد