مامانبزرگ جوزفین گفت: صدایت را بِبُر، خفاش پیر کچل! همین الآن هم بهاندازة کافی داریم عذاب میکشیم! من میخواهم بروم خانه!
ص 29
هممممممم!
ای کاش وقتی بچه بودم مجموعه کتابهای رولد دال را برایم میخریدند!
و البته کتابهای دیگری تو این مایهها.
درحالخواندننوشت: چارلی و آسانسور بزرگ شیشهای، ترجمة شهلا طهماسبی.
از مامانبزرگ جوزفین خوشم اومد، باید ببرمش سر کار، به «بعضیها» بگه صدات رو ببر خفاش کچل پیر :)))))))))
دقیقاً مناسب همینه!