خیلی وقت بود کتابی نخوانده بودم که دلم بخواهد باز هم و بلکه با دقت بیشتری آن را مرور کنم و جملاتش را یادداشت کنم یا با موارد دیگری در آثار دیگر مقایسه کنم؛ در موردشان به نتایجی برسم و ...
تصویر دوریان گری از دید من چنین کتابی است. از شنیدن آن لذت میبرم و مرا به فکر میاندازد؛ هرچند مواردی سریع و بدون یادداشتبرداری.
جزئیات و توصیفهاش اصلاً حوصلهسربر و زیادهگویی نیست و تصویرهای آن را بیشتر و گستردهتر میکند.
مسلماً آن سالها که اولین بار خوانده بودمش کارها و مشغولیات دوریان را «گناه» میپنداشتم اما امروز، با اینکه راوی، خود دوریان یا شخصیتهای دیگر مستقیم و غیرمستقیم او را سرزنش میکنند و دنبال طلب آمرزشاند؛ فکر نمیکنم صرفاً گناه باشد. یک اینکه اموری شخصیاند و به سبک و شیوهی زندگی تفکر فرد بازمیگردند و نهایتش هدردادن عمر و مشغولشدن به موارد پوچ و نوعی اعتیاد باشد و دو اینکه بیشتر این موارد، اگر به کس دیگری آسیب زده باشند، دو سر دارند و فرد مغبون میتوانسته زیر بار نرود. پس اگر گناهی باشد، متوجه یک نفر نیست و آن هم صرفاً دوریان.
اما اینکه بهشیوهای پای وجدان و روح انسانی را وسط کشیده و ارتباط فرد با تصویرش و دیدن آثار اعمال در آن ـ انگار که آینهی روح باشد ـ خیلی جالبتوجه و مهم است.
یادم رفته بود دوریان چه شیطنتی درمورد بازیل کرد و بعدش از خانه خارج شد و سر خدمتکار هم بازی درآورد تا صحنهسازی کند! خیلی جالب بود!