صد سال انتظار برای یکصدددددددساااااااال تنهایی!
بالاخره نتفلیکس شیطنت کرد و سریال این کتاب جذاب را ساخت. چه فضایی، چه هنرپیشههایی، چه صدا و نوایی! خانهی اورسولا و خوزه آرکادیو خیلی شبیه تصوراتم از کتاب است، مخصوصاً آن بخش راهروی بلند که به درخت مشهور حیاط مشرف است و بخشی از کارگاه خوزه آرکادیو. سرهنگ بوئندیا خیلی خوب است، اورسولای پیر کمی دیر به دلم نشست. انتخاب خوزه آرکادیوی دوم که برگشته از تصوراتم خیلی بهتر است.
امروز هم غفلتاً متوجه شدم سریال جدیدی از داستان محبوبم، کنت مونته کریستو، در حال پخش است ولی جایی برای دانلود ندیدمش (البته دانلود بدون دردسرش را. شاید شیطان زد پس کلهام و در آن هفالهشت کانالی که برایم لیست کردند عضو شدم).
یک چیزی که باعث شگفتیام شده جوانی و پیری خوزه آرکادیو است؛ نمی توانم بفهمم اصلش جوان است که با گریم پیر شده (بیشتر این محتمل است) یا پیر است که جوانش کردند (آخر چطور به این نتیجه رسیدهام؟ فکر کنم با سرچ عکس هنرپیشه در نت). خلاصه که نمیتوانم بفهمم چطور شده اینطور! حتی اولش فکر کردم هنرپیشهها عوض شدهاند اما صدا همان صداست.
ـ اصلاحیه: وای خدا! بهشدت عجیب و جالب: همین الآن مثل آدم گشتم و فهمیدم فرق میکنند! واقعاً با هم فرق دارند! چقدر عجیب میتوانم مطمئن باشم این یکی که پیر شود همان یکی میشود! البته اصلاً اینطور نیست ولی توی ذهن من نشسته.