بانوان ناپلی

1. بالاخره این ماجرا را هم به سرانجام رساندم و خیالم راحت شد!

فصل چهار خیلی خوب بود؛ به‌خصوص در مقایسه با فصل سوم، البته هنوز هم انتخاب بازیگرهایش یک جوری به نظرم می‌رسد.

اینکه همه چیز در اپیسود دهم جمع شد خیلی خوب بود؛ با توجه به ناگفته‌ها و کم‌گویی‌ها یا، برعکس، یک‌ جاهایی اشارات و کنایات راوی.

نویسنده‌شدن النا تا همین فصل چهارم برایم جا نیفتاد؛ حتی در کتاب‌ها. انگار خیلی الله‌بختکی می‌نوشت. نویسنده زیاد وارد جزئیاتی نشده که برای من به‌راحتی جا بیفتد. راستش هنوز نمی‌دانم چه چیزی توی سرم بوده که باعث شده این‌طور فکر کنم.

آن تردید و حدس وحشتناک لی‌لا در دقایق نزدیک به پایان... !

2. سریال کوتاه شش‌قسمتی دیگر خانم فرانته را هم تا آخر دیدم (زندگی دروغین آدم‌بزرگ‌ها). از آن همه رنگ‌های خاص و برخی لباس‌ها و به‌خصوص کمربندهای دهه‌هشتادی کلی لذت بردم؛ از همه بیشتر، رنگ سبز و آجری نزدیک به قرمز درودیوارها. رنگ موهای عمه‌خانم هم خیلی خوب و خاص بود. جیوانّا را از همه بیشتر دوست داشتم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد