چه روزگاری که آدمیزاد از سر می‌گذراند!

ببین با آدم چه‌کار می‌کنند که مدام مطلب می‌نویسد و نظرها را هم می‌بندد!

یعنی فکر کن چیزهایی در مواقعی سرت آمده باشد که بعضی شرایط ـ با اینکه آرزویشان را نداری که هیچ، ازشان فراری هم هستی و به‌راحتی برای دشمنت هم نمی‌خواهی ـ وقتی برایت پیش می‌آید، می‌بینی زیرپوستی هیجان‌زده هم شده‌ای!

انگار یک مرحله‌ی بازی است و اگر اعصاب و روانت را از دست بدهی قرار است در مرحله‌ی بعدی یک‌دانه نویش را بهت بدهند!

البته شاید هم همین باشد!

برویم مرحله‌ی بعد ببینیم چه می‌شود!

باز خدا را شکر این‌قدر بی‌عقلی را دارم وگرنه یا خودکشی کرده بودم یا دیگرکشی. (بله،‌مثلاً من تا این حد شجاع و قدرتمندم، خخخخخ).