«روزها در» خانه

ــ امروز که به یاری «چسب صندلی» تا ابتدای عصر روند کارم بد نبوده، جایزه‌م این بوده که فصل سوم دوست نابغه را رج بزنم و هم‌زمان ببافم.

ــ از وقتی صدای ریمی عزیزم در ذهنم  آن‌طور طنین ایجاد کرده، وقتی می‌گفت «کار خیر»، انگار انرژی‌ام برای برنامه‌ریزی و تلاش در کارهای مفیدتر بیشتر شده. انشاءالله که همین‌طور بماند و و بهتر که بهتر هم بشود.

ــ دیروز برنامه‌ام را با توتوله عملی کردم و هر دومان راضی بودیم. یک کتاب هم خریدم که باید در چرخه‌ی مفیدتری بیندازمش. کلاً جینگیل‌خریدن و جینگیل‌دیدزدن خیلی می‌چسبد!

ـ از این چسب‌زخم فانتزی‌های کارتونی خیلی خوشم می‌آید ولی، چون لازمه‌اش این است که اوف بشوم، دلم نمی‌خواهد برای خودم بخرم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد