ــ امروز که به یاری «چسب صندلی» تا ابتدای عصر روند کارم بد نبوده، جایزهم این بوده که فصل سوم دوست نابغه را رج بزنم و همزمان ببافم.
ــ از وقتی صدای ریمی عزیزم در ذهنم آنطور طنین ایجاد کرده، وقتی میگفت «کار خیر»، انگار انرژیام برای برنامهریزی و تلاش در کارهای مفیدتر بیشتر شده. انشاءالله که همینطور بماند و و بهتر که بهتر هم بشود.
ــ دیروز برنامهام را با توتوله عملی کردم و هر دومان راضی بودیم. یک کتاب هم خریدم که باید در چرخهی مفیدتری بیندازمش. کلاً جینگیلخریدن و جینگیلدیدزدن خیلی میچسبد!
ـ از این چسبزخم فانتزیهای کارتونی خیلی خوشم میآید ولی، چون لازمهاش این است که اوف بشوم، دلم نمیخواهد برای خودم بخرم.