قبول نیست!
دو نفر آنقدر از کتاب شهر خرس تعریف کردهاند که دلم قیلیویلی میرود برای خواندنش.
* یک مرض میمون و مبارکی هم دارم که وقتی کتابی را تمام میکنم، باید با دورخیز خیلی بلندی بعدی را شروع کنم. نشان به آن نشان که چند روزی است بیکتابخواندن سر میکنم!
ــ راهحل مناسب: گذاشتن کتابی متفاوت در دسترس و تکهتکهخواندنش. داستانی هم نباشد مثلاً. یکی از همانها که همیشه روبهرویت عرضاندام میکنند و میخواهی چنگ بیندازی بخوانیشان گزینهی خوبی است؛ اگر این پرومتهی درونم اجازه بدهد و نخواهد همیشه سهم چاقوچلهای برای عقاب کنار گذاشته باشد.