در ستایش پیراهنم

پیراهنی دارم با زمینة‌ سورمه‌ای و گل‌های بزرگ یاسی‌ـ بنفش‌ـ صورتی که به‌شدت، به‌معنای واقعی و غیرواقعی کلمه، عاشقش هستم.فکر می‌کنم سه سال پیش بود؛ بله، سه سال پیش آن را، به وقت عروسی یکی از دختران زیبای فامیل، دوختم و خیلی سرسری و با فراغ بال و «هرچه پیش آید خوش آید» آماده‌اش کردم و سعی کردم هیچ خودم را با خانم‌های خوش‌سلیقه‌تر برق‌برق‌زنان و طلایی/ نقره‌ای‌پوشان مجلس مقایسه نکنم. البته که رنگ لباسم تک بود و مدلش هم، با نهایت سادگی، راحت و یگانه بود. این را هم بگویم که چنین لباسی باب سلیقة خودم است و خیلی‌ها ممکن است بپسندندش اما نه برای مهمانی شب یا جشن عروسی. ولی من با آن خوش بودم و از اینکه در جای خوبی پوشیده بودمش و بالاخره پارچة محبوبم دوخته شد لذت می‌بردم.

چندبار دیگر از آن در مهمانی‌های خیلی خودمانی‌تر استفاده کردم و انگار تازه جایگاه واقعی خودش را یافته است. الآن که داشتم تا می‌کردمش تا بگذارمش توی کشو، دلم خواست با کلمات و در سطرها ماندگارترش کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد