آنقدددددددددددددر هوا خوب است و از پنجرهای که باز کردهام صداها، باد ملایم، نور و کلی چیزهای دوستداشتنی میآید توی اتاق که اصصصصصصلاً دلم نمیخواهد بروم بیرون.
ولی خب مورفی عزیز اینبار وارد عمل شده و مرا تا عصر به دور از قلعة سنگی محبوبم (یا بهقول خوخو، «عرشة اولیس») نگه میدارد.
برای همة کسانی که صبح شنبه را دوست ندارند آرزو میکنم صبح شنبههای زیبا و دلپذیری را در طول زندگیشان تجربه کنند چون خیلی دارم از سهم خودم لذت میبرم.