در کارگهِ معجزه‌گری

سریال Miracle Workers فوق‌العاده قشنگ و بامزه است؛ طوری که، طی این سه اپیسود، واقعاً متوجه نشدم چطور بیست دقیقه گذشت و انگار  هر اپیسود بعد از دو دقیقه به پایان می‌رسید! من بیشتر از همه روی دن (ردکلیف) و بعد هم خدا کلید می‌کنم.

خیلی سال پیش، اولین‌بار بود که خدا را به صورت مجسم و تصویری دیدم. انیمیشن کوتاهی دربارة رانده‌شدن آدم و حوا بود به زبانی دیگر و به همین دلیل بود که فهمیدم پیرمرد ریشوی کچل ابرسوار خداست. خیلی دلم گرفت و دچار دوگانگی تیره‌ای شدم. هیچ‌وقت دوست نداشتم خدا از آن شأن ملکوتی‌اش پایین بیاید و در حد چهرة‌ انسانی نشان داده شود. در واقع، به‌اشتباه فکر می‌کردم با این تصویرها و کارها آن شأن ملکوتی مطلوبم دچار خدشه می‌شود. کمی بعدتر، در انیمیشنی دوبله‌شده هم شاهد خدای پیر کچل ابرسوار دیگری بودم که فردایش آن تصویر را، باآب‌وتاب، در مدرسه برای دوستانم شرح می‌دادم چون از تلویزیون خودمان پخش شده بود؛ آن هم در ابتدای دهة هفتاد. چند سالی گذشت تا بفهمم حساب چنین آفرینش‌هایی از آن شأن ملکوتی جداست و اگر من نخواهم، هیچ خدشه‌ای به آن وارد نمی‌شود. برای همین، امروز این خدای پیر بانمک سرخوش بی مسئولیت را می‌توانم دوست داشته باشم و با خدای خودم قاطی‌اش نکنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد