فیلم گلس را دوست داشتم و راستش نتوانستم معنای این جملة یکی از مراجع تقلیدم در زمینة فیلم و سریال و کتاب را درک کنم که: «شیامالان ایدهخرابکن است». البته اولِ جملهاش از فیلمساز تعریف هم کرده بود ولی من با فهم همین بخش جمله مشکل دارم. وقتی این توصیف را دربارة فیلم در استوری فرد مورد نظر دیدم، گفتم «ئه! شیامالان!» و یادم افتاد چقدر زیاد میگذرد از آخرینباری که از این فیلمساز کاری دیدم یا اصلاً دنبال فیلمهایش بودهام.
گویا این فیلم آخرین فیلم از سهگانهای است که تا حالا از وجود آن خبر نداشتهام و دیگر باید بنا را بر آن بگذارم که دوتای اولی را حتماً ببینم. مخصوصاً توضیحات فیلم اول خیلی به این کار ترغیبم کرده است.
از همه بیشتر، جوزف خیلی طفلک بود و یک ربع آخر فیلم هم خیلی برایم جالب بود.
و اما بروس ویلیس با آن ظاهر قدرتمند و چهرة سرد و معمولاً بهرخکشیدن قدرت بدنی زیاد، چه صدای آرام مظلومی دارد! این صدا بیشتر به درد قصهخواندن و مهربان بودن میخورد، برای همین، گذاشتن صدای مرحوم زند روی تصویر این هنرپیشه را خیلی خیلی میپسندم.