شرلوک هلمز پیر شده و بر اثر اتفاقی در پایان یکی از پروندههایش، آن را آخرین پرونده قرار داده و به خانهاش در دل طبیعت پناه آورده تا با زنبورهایش سرگرم باشد؛ بدون واتسون و معما و در کنار زن خدمتکار خانهاش و پسر کوچولوی کنجکاو بامزهاش. راجر چیزهایی را در ذهن شرلوک برمیانگیزد و با هم دوست میشوند و همین سبب میشود شرلوک داستانش را تمام کند. البته از جایی به بعد ماجرا را یادش نمیاید اما کنجکاوی راجر باعث میشود خاطرات شرلوک کامل شود.
آن خانة خوشکل شرلوکی با گیاهان زیبای اطرافش و دورتر، منظرة دریا را خیلی خیلی دلم خواست!
ماجرای آخرین پرونده با سفر به ژاپن شرلوک، موازی و آرامآرام، تعریف میشوند و در نهایت،از آخرین پروندهاش درس میگیرد تا ماجرای ژاپن را جور دیگری ختم کند. یکی از صحنههای سفرش به ژاپن فضای عجیبی داشت؛ انگار زمینی سوخته بود و در آن از امواتشان بهروش خاصی یاد میکردند (فکر میکنم ویرانههای هیروشیما بود) و همانجا، با کمک میازاکی، نهال زبانگنجشک خاردار را پیدا کرد. بعد هم به همان روش ژاپنی، امواتش را گرامی داشت.