ملاقات با غریبه

دیشب خیلی اتفاقی [فیلمی از وودی آلن] دیدم. همان ابتدای فیلم، نام بازیگران به‌ترتیب الفبا: آنتونیو باندراس. اوه! حتماً باید ببینمش.

Image result for You Will Meet a Tall Dark Stranger

غریبه، غریبه‌ای که، جایی از زندگی‌ات، می‌بینی منتظرش هستی تا بیاید و اوضاع را درست کند یا رنگ واقعی زندگی‌ات را به تو نشان بدهد. حتی اگر بلندقامت و تیره/ تیره‌پوش هم نباشد.

فیلم خیلی خیلی دیدنی و جالب بود. مثل باقی فیلم‌های آلن، تا جایی که یادم می‌آید، طرف کاری می کند که خیلی زود در موقعیت بدی قرار می‌گیرد؛ موقعیتی که خود من با دیدن فیلم خودم را بر سر دوراهی فرار و گم‌وگورشدن یا حتی زدن و کشتن یک فرد دیگر می‌بینم!

Image result for You Will Meet a Tall Dark Stranger

بیشتر از همه، هلنا جالب بود که هی فرت‌وفرت می‌رفت پیش آن خانم پیشگو. ایدة‌ خیلی خوبی بود. اگر من داستان‌نویس بودم،‌دوست داشتم حتماً یکی از داستان‌هایم را این‌طور شروع کنم و دلم می‌خواست اثر خاص و درخشانی از آب دربیاید؛ چه فانتزی باشد و چه واقع‌گرا. بله، هلنا از این جهت هم جالب بود که خیلی اعتقاد داشت زندگی‌اش زا تغییر دهد و بهتر کند برای همین همیشه از کمی بیرون‌تر و با فاصله زندگی خودش و دیگران را می‌دید. حالا درست است که مراجعه به پیشگو این اعتمادبه‌نفس را به او داده بوداما هرچه بود نتیجه خوب بود. انگار غریبة زندگی هلنا خود پیشگو بود!

از شخصیت فردی مثل دیا بدم می‌آید؛‌گاو به‌تمام‌معنا! خاک تو سرش اصلاً!

خوبیش به این بود که ته داستان باز بود و جاهایی هم خیلی باز؛ مثلاً ماجرای روی. یکی از نکته‌های بامزه‌اش پنجرة اتاق روی و بعدتر تغییر زاویة دیدش (حاصل تغییر پنجره) بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد