1. وی فراخی را کنار گذاشت و به آبنمک متوسل شد.
بدینترتیب، از نصف شب تا حالا، گلویش اوضاع بهتری دارد و تصمیم گرفته، با وجود سردرد اندک و احساسی شبیه آدمهای تا حدی تبدار، دکتر نرود و با آبنمک و دمنوش حالش را بهتر کند؛ و البته استراحتتتتتتت!
راستش فکر کنم گرفتن آنتیبیوتیک، برای این مقدار بیماری، هنوز زود است. شاید 1-2 روز به آن وقت بدهم ببینم بهتر میشود یا نه.
نمیدانم چطور حاضرم دهجور دمنوش آماده کنم ولی بهراحتی دست و دلم به آبنمک قرقرهکردن نمیرود! نمیفهمم کجایش سخت است؛ تازه، تأثیرش اینقدر خوب و سریع است.
2. کتاب دردسرساز خیلی خوب نوشته شده و احساسات درونی نوجوانی خشمگین و آزرده و ناسازگار با اجتماع را بهخوبی نشان میدهد. توی گودریدز، بهنظرم آمد کتابی که من میخوانم شامل دو جلدِ کتاب اصلی است در یک مجلد. باید ببینم نام بخش دوم کتاب با جلد دوم کتاب اصلی یکسان است یا نه.
[1]. در چند سطر از این کتاب، به گنجشکی با جوجههایش اشاره شده. بدم نیامد از این عنوان که همیشه برایم شیرین است اینجا استفاده کنم.