دیشب، برای حالخوبکنی و دورنماندن از فیلمبینی، اسکلیگ را دیدم. با اینکه بهنظرم داستان را خراب کرده بودند؛ از دیدنش خوشحال شدم و تا حدی لذت بردم؛ بهخصوص برای منظرههاش.
ولی هرچه فکر میکنم این مینا (حتی اگر به ظاهرش کار نداشته باشم) آن مینای توی کتاب نبود که فکر کنم نویسنده برایش کتاب جداگانهای نوشته و نگاهش آنقدر نافذ است که باعث شد توصیفش را برای خودم یادداشت کنم. نقش توکاها و جغدها خیلی کمرنگ بود و ... اصلاً خود نویسنده این فیلم را دیده؟!
اما از حق نگذریم، گریس خیلی خوب بود؛ خیلی دوستش داشتم. آن جملهای را که توی فیلم میگفت (یادت باشه، اونا اگر میتونن راه برن باید راه برن؛ اگر میتوننب رقصن باید برقصن؛ اگر میتونن پرواز کنن باید پرواز کنن) بهخاطر ندارم کجای کتاب نوشته شده بود. اصلاً بود توی کتاب یا نه.فقط آن ایدة برج مخروبة توی فیلم، بهجای خانة موروثی و متروک توی کتاب، کمی جالبتر بود.