از فلان چیز فقط بهمانش را دارم

هرچندوقت یک‌بار، متوجه خلق‌وخوی‌ها یا نشانه‌هایی در نویسندگان و هنرمندان می‌شوم که در خودم هم می‌بینم؛ نه از آن شباهت‌های توهم‌زای محض خنده؛‌ موارد جدی و مهم. مثلاً حساسیت بیش از حد (که خب کلی است) یا حتی ترس‌های غریب و چیزهایی این‌چنینی (فعلاً این موارد خیلی چشمم را می‌گیرند. مثلاً کشف می‌کنم نیل گیمن هم می‌ترسد و هم ذوق می‌کنم و دلم خنک می‌شود و هم سایة‌عجیبی یکهو روی افکارم سرک می‌کشد). خلاصه حتم پیدا می‌کنم واقعاً روی محیط دایرة آفرینش هنری ایستاده‌ام ولی نمی‌دانم چه بندی نگذاشته تا حالا پا فراتر بگذارم و رسماً دلخوش باشم؛ همیشه باید خودم را روی مرز و در سایه و با قدری فاصله تصور کنم.

یکی از این موانع البته پشتکار لازم نداشتن است. اما مواردی هم بوده که همین‌طوری از سر هوس یا فقط هنگام جوشش و غلیان خلق کرده‌اند و نتیجه چشمگیر هم بوده. منظورم بیشتر آموختگی درونی و پشتکار غریزی ذهن است. یا نوعی نظم و استمرار درونی، حتی با همة بی‌نظمی‌های بیرونی و «ولش‌کن»ها و ...

سعی می‌کنم درمورد خودم توهم بیخودی نداشته باشم و در عین حال از خودم ناامید هم نباشم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد