تصورم این است که، وقتی اتوکارکشن کار میکند، با هر بیستتا انگشت دو دستش افتاده روی صفحهکلید و هر کلمه که میخواهد موجود شود، میگوید: «نه! عهه ه ه ه! واستا واستا! خودم میدونم چی میخوای بگی» و بعد هی درافشانی میکند. گاهی هم سرش را برمیگرداند و با لبخندی معصومانه و چشمانی مشتاق نگاهمان میکند و بهشدت توقع دارد همان پیروزی و رضایتی که احساس میکند در نگاه ما ببیند؛ مثل بچهدبستانیها که معلم، بعد از توضیح مسئلهای سخت، بالای سرشان ایستاده و از شاگرد مسئله-درست-حل-کن-ش راضی است. در حالی که، همان لحظه، ما دوست داریم این اتوکارکشن بیهمهچیز موجودیت واقعی داشت تا، با همان کتاب لولهشده یا خطکش توی دست معلم، محکم میکوبیدیم پس کله یا توی دهن گشادش.
البته شاید هم گاهی با خباثت تمام، زبانش را کجکی میاندازد بیرون (بهنشانة عادت تمرکزش مثلاً) و با چشمانی که از معصومیت بویی نبرده، کلمات ناجور و بد بد تایپ میکند؛ انگارتوی دلش میگوید: «خسته شدیم بهخخخدا! نه تفریحی، نه چیزی! آهاااا! بذار الان که طرف آنلاینه و اینم سرش پایینه تندتند تایپ میکنه فلان کلمه رو بنویسم. مطمئنم دوتاشون خوششون میاد و کلی میخندن!»
بله بیتربیت جان! خیلی خندیدیم!