دیروز غروب که بار دیگر بخشی از انیمیشن کوکو را دیدم، با دیدن دمپاییکشی آبوئلیتا، یاد مادران ایرانی افتادم و اسلحة سردشان، دمپایی، و اینکه نشانهگیریشان خطا نمیرود!
مخصوصاً اینجا که، بهسرعت برق و باد، برای سگ بیچاره دمپایی پرت کرد.
این ابتدای حرکتش است؛ پایش را با حفط تعادل میدهد بالا و اسلحه را بیرون میآورد
اون کتاب خانهی خیابان منگو رو خوندی؟ خیلی بیربط حال و هوای کارتون منو برد به اون کتاب.
نهههههههه
دو ثانیه همینطوری مات مونده بودم! با یه کتاب دیگه اسمش خیابان میگله اشتباه گرفته بودم.
بعضی وقتا شبیه مادربزرگهای هندی میزنه قیافهاش، شاید به خاطر رنگ پوست و فرم چهره.
جدی؟
بهنظرم کاملاً چهرهش سرخپوستیه