صدای نچسب، و شاید گوشخراش؛ انگار غاز پرحرف تازهمهاجری در گلویش جا خوش کرده و دارد پروبالش را جمع میکند تا خودش را، بعد از پروازی طولانی در طوفان، خووب در لانه جا بدهد.
ـ بعضی وقتها که با متن تازهای سروکله میزنم، انگار ذهنم موقعیتهای فانتزی جدید و جورواجوری خلق میکند که دلم میخواهد بعضیهایشان را بنویسم تا فراموشم نشود. مثلاً برای این صدا، طی این چند سال، توصیف کاملی نداشتم که دلم را راضی کند. اما چند دقیقة پیش، ناگهان، تصویرش در ذهنم ساخته شد.
قیافهی اردکه چقدر بامزه است، نمیدونم چرا یاد راجر ربیت و اذیت کردناش افتادم.
هه هه هه من دیدم راجر ربیت رو نمیشناسم، سرچ کردم. دیدم نه، واقعاً نمیشناسمش! چقدم فیلمش قدیمیه!