ـ فیلم the house for tomorrow را هم به پایان رساندم. خدا را شکر، آنطور که حدس میزدم تمام نشد! این را هم، مثل اتوماتا، باید پاک کنم. شاید حتی برای یکباردیدن هم جالب نبود.
اجرای آهنگشان را دوست داشتم و نقشة شومی که برای محل اجرا کشیدند!
بله، پاپابزرگ هم پانک بود!
ـ فرندز هم رسیده به اپیسود یکی مانده به آخرِ کل سریال .
ـ کتاب ایزابل جان را، تمامنکرده، بردم کتابخانه؛ دیگر نمیشد تمدیدش کرد. طبق معمول همة بارهایی که قرار بود دستخالی برگردم، 4تا کتاب گرفتم! البته خیلی لاغر و کوچول موچولاند.
ـ امیدوارم پرتقال نقشی کلیدی در زندگیام بازی کند! منظورم از «کلیدیبودن»ش این نیست که از خیلی چیزها مهمتر باشد؛ همین که کلیدی باشد برای گشودن درهای جدید خیلی عالی است.
منو بگو هیچی از اون کتاب یادم نیست، فقط یادمه یه دختری بود شبها از توی پرتقال میومد بیرون. البته اگه توهم نزده باشم.
وای خدا! چرا من اینو یادم نیس؟
به نظرم کلش رو باید بخونم!
رتبهی فیلم توی Imdb رو زده 6.1. پوسترش رو آدم میبینه فکر میکنه قدیمیه ولی مال 2017 ئه
گفتی پرتقال یاد دختر پرتقالی یاستین گوردر افتادم
جدی؟ امتیازش یادم نبود! اون سایت بیشتر امتیاز بیننده ها رو ثبت می کنه تا نظر منتقدها رو. به فیلمها هم به زور بالای 5 و 6 میدن. برای همین فیلم 7 به بالا رو سعی می کنم اگر ژانرش برام قابل تحمل باشه ببینم.
هه! یادم اومد ته اون کتابه رو مث آدم نخوندم!