هفتة پیش، باز هم خیلی اتفاقی، دو انیمیشن دوستداشتنی دیدم که هنوز هم میتوانم ببینمشان؛ چون همة لحظاتشان را بادقت ندیدم و دیگر اینکه خیلی خوشمزه و دیدنیاند.
کوکو
همیشه فکر میکردم اسم پسر (شخصیت اصلی) داستان کوکو باشد ولی اسم او میگل است. اعتراف میکنم هنوز هم اشتباهی گاهی به او میگویم کوکو.
عاشق میگلم با آن لپهای گرد و خوشمزهاش و رکابی سفیدش!
عاشق عکس قدیمی اجداد میگل شدم و مامان خوشکلش و پدر آرام او با آن سبیلهاش و جد بزرگ موسیقیدانش!
همة خانوادة میگل را دوست دارم اصلا! بهخصوص مادربزرگهای با.س.نگندهاش را :))))
صدای میگل موقع آوازخواندن خیلی شکلاتی و قشنگ است. از همه بیشتر، آن رقص و آواز وسط فیلم را دوست داشتم روی صحنه در دنیای مردگان.
ماما ایملدای خوشکل:
Mamá Imelda : I want nothing to do with you! Not in life, not in death! I spent decades protecting my family from *your* mistakes. He spends five minutes with you, and I have to fish him out of a sinkhole!
فردیناند
هنوز هم متوجه نشدم این انیمیشن با کتاب اما فردیناند آن کار را نکرد نسبتی دارد یا نه. سرفرصت، باید آن کتاب را بخوانم.
دختر کوچولو و خانم بزه عالی بودند و تپههای پر از گل و منظرة تک درخت روی تپه از پنجرة آشپزخانه و متعلقاتش هم نفسگیر بود!
اون انیمیشن اولی چه بانمکه. منو یاد منظرهها و رنگهای فیلم فریدا میاندازه.
مکزیکی و امریکای لاتینیه برای همین خیلی رنگ داره! اتفاقا یه جا هم خودشون رو شکل فریدا گریم کرده بودن