اما اسمش آشناست!

معرفی کتابی که نه خوانده‌امش و نه تا حالا می‌شناختمش

از کتاب رهایی نداریم

تمامی از گودریدز و نظر خوانندگان:

« بیایید طرح جلد افتضاح کتاب رو فراموش کنیم و بریم سراغ اصل مطلب
:
همیشه تاسف می‌خوردم که استعداد پنج ستاره دادن به کتاب‌ها را رو از دست دادم، اما بالاخره چیزی که می‌خواستم پیدا شد. یک کتاب هیجان‌انگیز و باور نکردنی. کتابی که غیرممکنه عاشق کتاب باشی و عاشقش نشی. دیگه چی بهتر از این‌که دو تا کتاب‌باز کهنه‌کار بشینن کنار هم و برای هم‌دیگه از عشق‌شون حرف بزنن؟ دو نفر که دیوانه‌ن و امبرتو اکو دیوانه‌تر. عشق امبرتو اکو جمع کردن کتاب‌های خطی‌ای هست که موضوع‌شون عقاید باطل و بی‌خود هست. هر دو تای این دیوانه هم عاشق تاریخ حماقت و بلاهت بشری هستند. کتاب پر هست از اسم‌های ناآشنا و حکایت‌های عجیب. قشنگ تحقیرت می‌کنه کتاب. لخت و عورت می‌کنه. نکته‌ی جالب قضیه این هست که ژان کلود کریر هم تو اوایل مصاحبه می‌خواد خودی نشون بده، اما بعد از گذشت شاید پنجاه شصت صفحه می‌بینیم که اون هم مسحور معلومات ظاهرا بی‌پایان امبرتو اکو میشه. چیزی که اکو رو برام دوست‌داشتنی می‌کنه اینه که با وجود این فوران انکارنشدنی معلومات هنوز به شدت با زندگی بده بستون داره.
گیم بازی می‌کنه، اخبار زرد رو دنبال می‌کنه، با کامپیوترش سر و کله می‌زنه و حتی در مورد فرانچسکو توتی هم اظهار نظر می‌کنه
دنیا دوست‌داشتنی‌تر هست با این آدم‌ها
»


«اگه از اون دست آدمایى هستید که با وجود داشتن چندتا کتاب نخونده بازم کتاب جدید میخرید و به معناى واقعى خوره ى کتاب هستید این کتاب واسه شماست . البته نمیگم به درد بقیه نمیخوره اما اون همه بحثاى پر جزئیات حول و حوش کتاب و کتابخونه و خاطره هاى دو نفر که نشناختنشون اصلن اهمیتى نداره چون به محض خوندن حرفاشون عاشقشون میشین فقط روح کتابخوارها رو تمام و کمال ارضا میکنه . بخاطر همین انقد خوندنشو کش دادم ، دلم نمیخواس زود تموم شه»


«برای این که ادعایی بی‌پشتوانه مطرح نکرده باشم، به نقل تنها یکی از جمله‌های ناب اکو در کتاب بسنده می‌کنم: «آیا برای ما و امثال ما بارها پیش نیامده است که تنها از بوی کتاب‌هایی که در قفسه‌ها دیده‌ایم و مال ما نبوده است، لذت ببریم؟ تماشای کتاب‌ها، برای بیرون‌کشیدن دانش از آن‌ها».

خواندن این کتاب، اصلاً به کار تازه‌کارها نمی‌آید. نه این که اگر کسی برای‌شان بعضی مطالب را توضیح دهد مشکلی وجود نخواهد داشت، به این معنا که از اساس متوجه خیلی از لذت‌ها و نگرانی‌های ارزشمند و در عین حال مزخرفی که در آن مطرح می‌شود نخواهند شد. در عوض، برای کسانی که چرخی در ادبیات و فلسفه و الاهیات و تاریخ زده باشند، مبالغی نسبتاً گزاف ـ بسته به وضعیت مالی خودشان ـ برای خرید کتاب ـ آن هم نه فقط کتاب نو، بلکه دست دوم ـ هدر داده باشند و بالاخره با معضل نگهداری از یک کتابخوانه شخصی ـ ولو دو قفسه‌ای ـ سروکله‌ زده باشند، به شدت قابل توصیه است. اگر دستی بر صفحه‌کلید و اینترنت و نیم‌نگاهی هم بر پرده سینما داشته باشند که دیگر بخشی از عمرشان بابت نخواندن این کتاب بر فنا خواهد بود.»


نظرات 1 + ارسال نظر
پرکلاغی پنج‌شنبه 8 شهریور 1397 ساعت 20:26

طراحی جلدش که مثل بقیه کتاب‌های نشر نیلوفر واقعا بده. ولی اسم اون دو تا آدم و عنوان کتاب و این نظراتی که توی گودریدز نوشته شده جالبه. هر چند اعتراف می‌کنم از اون کتاباست که توی الویت‌های بعدی من قرار می‌گیره.

نیلوفر بدسابقه!
من که خیلی کنجکاو شدم بخونمش. امیدوارم حداقل هروقت خوندم، بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم. چون اکو رو خیلی دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد