ـ دزموند و فلاشهایش: اینطور که در اپیسود 11 فصل ششم دیدم، گویا این تصویرهای محو و ناپدیدشوندهای که، با عنوان «دژاوو»، گاه با آنها مواجه میشویم تصویرهایی از زندگی (های) موازی ما هستند که ممکن بود وجود داشته باشند؛ یعنی امکان داشت، با فلان انتخاب، جای دیگری و در موقعیت دیگری میبودیم و این زنجیرهای [1] موازی گاه، در عرض، به هم متصل میشوند و از این اتصالها و برخوردهای آنی تصویرهای مشابهی بیرون میجهد و لحظاتی، ما را از زنجیر فعلی،که روی آن حرکت میکنیم، به زنجیر دیگری میبرد.
[1]. میخواستم بهجای «زنجیر» بنویسم «طناب» ولی بهنظرم آمد خط سیر زندگی ما از حلقههای بههمپیوستة زنجیروار تشکیل شده تا نخهایی بههمتابیده مثل طناب؛ البته این هم در جای خود تعبیر قشنگ و بامسمایی است.
ـ وقتی «دزموند» را مخفف میکنند و «دز» صدا میزنند، فکر میکنم میشود نام ادیسه را هم به همین صورت مخفف کرد. احتمالاً شخصیت دزموندشبیه ادیسه باشد چون نام همسر هر دو پنهلوپه است و هر دو مدام از همسرشان دور میشوند و در دریاها و جزیرهها سرگرداناند و ...
ـ با این حساب، من بهشدت وسوسه شدهام دستکم 1-2 زندگی موازیام را در حد خلاصهشده و با دور تند ببینم. اینکه اگر انتخابم،در مرحلهای، فرق میکرد یا میزان تلاشم متفاوت میشد، الآن کجا و در چه حالتی بودم و چه احساسی درمورد این روزهایم داشتم. یکیشان درمورد دورة بعد از کارشناسی و انتخاب دانشگاه سابقم، بهجای آن دانشگاه ظاهراً دهانپرکن، است.