آلنده‌خوانی در اتاق انتظار

نوشتن برای من حسرت‌خوردنی دائمی است. من تقریباً تمامی عمر، در محیط اطراف خود، بیگانه بوده‌ام؛ موقعیتی که آن را قبول می‌کنم چون راه دیگری ندارم. چندین‌بار در طول زندگی‌ام مجبور شده‌ام همه‌چیز و همه‌کس را رها کنم و پشت‌سر بگذارم و زندگی جدیدی را در جای دیگری آغاز کنم. من زائری بوده‌ام در جاده‌های بسیار؛ آن‌چنان زیاد که دوست ندارم به یاد بیاورم. در نتیجة خداحافظی‌های بسیار، ریشه‌های من خشک شده‌اند و باید ریشه‌های دیگری بپرورانم که، بعهدلیل نبودن مکان جغرافیایی برای پاگرفتن، در حافظه‌ام قرار دارند. مراقب باشید! مینوتورها در راهروهای پیچ‌درپیچ حافظه در انتظارند. [1]

ص 20

دیروز که مقابل هم نشسته بودیم، احساس کردم دارد کم‌کم خسته می‌شود؛ از دست نق‌زدن‌هایم، ترس‌های بیخودم و هرچیزی که در این مجموعه قرار دارد. راستش خودم هم فهمیدم که دیگر خسته شده‌ام؛ به آن معنا که دیگر برایم جذابیتی ندارد. فکرکردن بهشان و تحلیلشان دارد به وقت‌تلف‌کردن اعتیادآور فلج‌کننده‌ای تبدیل می‌شود؛ علف هرزی که هیچ گل زیبایی نخواهد داشت.

Image result for chile

شیلی

تا حالا به‌صرافت نیفتاده بودم دنبال تصویری از شیلی بگردم. می‌بینید؟ ایزابل کشورش را در ذهن من تصویر کرده! ولی بیشتر آدم‌ها و خانه‌های شیلیایی را برایم آفریده است. با دیدن مناظر زیبایش، به تصویرهایی از طبیعتش هم نیاز دارم.

Image result for Carretera Austral

Image result for Carretera Austral

[1]. سرزمین خیالی من (خاطرات)، ایزابل آلنده، ترجمة مهوش قویمی، نشر علم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد