مسئله اینجاست که من وقتی کار بدنی انجام میدهم، مغزم فعال میشود و به خیلی چیزهایی که برایم جالباند فکر میکنم. بیشترشان را دلم میخواهد برای خودم محفوظ نگه بدارم یا یادم باشد در فلان تاریخ، چه معنایی برایم داشتند یا چطور بهشان فکر میکردم. اما مسئلة بعدی این است که وقتی کارم تمام میشود و دستم خالی است ـبهترین فرصت برای مثلاً ثبت این چیزهاـ امکان یا توانایی پرداختن مفصل بهشان را ندارم. نهایتش لطف کنم و خلاصه یا چند کلمة سرسری برای خودم جایی بنویسم تا بعداً به آنها طوری بپردازم که درخورشان باشد و من راضی باشم ـفرصتی که معمولاً ناز میکند و دیر میآید؛ شاید هم چون من به مرتب نوشتن و موارد مرتبط عادت ندارم فرصتش بهراحتی دست نمیدهدـ حتی بعضی وقتها هم یادم میرود چه جزئیاتی را در مورد فلان موضوع یا در خلال آن میخواستم برای خودم ثبت کنم!