بهگفتة آن کولیهای جهانگرد، قبیلة ملکیادس، بهخاطر اینکه پای از حد علم بشری فراتر نهاده بود، نشانش از روی زمین محو شده بود.
ص 41
ــ دلم میخواهد روند امریکای- لاتینی - خواندنم را همینطووور ادامه بدهم تا جایی که پیش میرود! مثلاً از خودزندگینامة مارکز شروع کنم یا ناخنکی به داستانهای کوتاه این خطه بزنم؛ بعدتر، شاید باز هم کتابهای دیگر ایزابل را بازخوانی کنم یا سراغ چندتایی بروم که هنوز نخواندهام ...
اینبار که کتاب را خواندم، خیلی چیزها از آن در ذهنم فرونشسته و مثلاً دیگر به نوشتن آن شجرهنامهای که خیلی از خوانندگان این کتاب ـو از جمله،خودم، قبلاًهاـ دوست داشتند کنار دستشان، موقع خواندن کتاب، رسم کنند احتیاجی ندارم و می توانم اسم بیشتر افراد خانواده یا نصف شخصیتها و شمهای از ماجرایشان را برای خودم بگویم.
ــ صبح، با دیدن نام عباس معروفی در گودریدز، علاقهمند شدم کتابهایش را بخوانم؛ نه که نام مستعار ملکیادس را برای خودش انتخاب کرده، حالا که در حالوهوای امریکای لاتینم، بیشتر ترغیب میشوم.
ــ خندهدار اینجاست که خیلی هم نمیرسم کتاب بخوانم؛ اما احساس میکنم کاغذها و کلمات، مثل گیاهان وحشی حیاط خانة بوئندیا یا تروئبا، مرا در خود فرومیبرند و بهزودی ممکن است گمشدنی شیرین نصیبم شود.
ــ ته ته دلم دوست دارم یکجایی توی خانة بوئندیا خیمه بزنم! یکی از اتاقهایش شاید، که به اتاق سابق ملکیادس یا اتاق اورسولا نزدیک باشد.