نسسیتی ایز ننه اینونشن یا ایننوویشن یا هرچی

چند دقیقه پیش که مثلا خسته شده بودم، یک ریلکس میکروسکوپی کردم و چقدر همان ۲-۳ثانیه لذتبخش بود. همیشه برای مربی یوگای پارسال، که نشد بیشتر از چندماه اندک پیشش بروم، آرزوهای خوب دارم چون تاثیر خوبی در من داشته از جهاتی.

احساسی که داشتم شبیه این بود که دست و پاهام را در آب دریا رها کرده باشم؛ بی وزن و کمی رها بین تکانهای آرام امواج.  بعدش یاد آن تابستان بچگیم افتادم که  هنوز مسحور کتابهای ژول ورن بودم و نهایت رویاهایم راندن یک کشتی به سمت ناشناخته ها و غلبه بر موانع دریا و تاب آوردن در جزیره ای غیرمسکونی و دوردست بود. روزها وقتی خیلی گرمم میشد، وسط بازی، میرفتم کنار شیرآب تک افتاده توی حیاط و چشمانم را می بستم و دو مشتم را پر آب میکردم و با کمی فاصله، می پاشیدم به صورتم. فکر میکردم وسط دریایم و موجها باشدت به صورتم می خورند و حتی گاه نفسم را بند می آورند. به شدت هیجان زده می شدم و انرژی می گرفتم و می یفتم دنبال کارم.

چقدر خوب شد که از همان ابتدا یاد گرفتم کمترین چیزها هم انرقژیخودشان را دارند _چه مثبت و چه منفی_ و بهتر اینکه از ناراحت کننده ها رویگردان بودم مگر در مواردی. چه نادانسته و بی اختیار ریلکسیشن های کوچک و موثر داشتم و اختراع می کردم! آدمی نباید این کشف و شهودهای مهم و کارآی کودکی را از خاطر ببرد؛ باید از آنها برای بهتر کردن دنیا برای زندگی استفاده کند.

نظرات 1 + ارسال نظر
پرکلاغی سه‌شنبه 29 خرداد 1397 ساعت 13:58

وای وای یادش به خیر آب‌بازی‌های تابستون.
چقدر می‌چسبید، چقدر خوب بود.
راستش منم پارسال تصمیم گرفتم یوگا رو امتحان کنم. یه مرکز یوگای خوب هم کنار خونه‌مون بود، ولی نمی‌دونم چرا به قول قدیمی‌ها «قسمت نشد».
حالا شاید روزی روزگاری بتونم این ورزش (؟) رو هم امتحان کنم.

اگه خوب کار کنن تجربه و خاطره خوبی میشه
من به سختی راضی شدم برم و درمجموع برام خوب بود
ولی هنوز برای ادامه تردید دارم. نزدیکمون هم جایی پیدا نکردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد